جهانِ پسا گرگ و بره
تمام تاریخ نیمقرن اخیر ما حکایت تلاش بیوقفه ی یک ملت برای «بره» نبودن بود. برای مغلوب نشدن به قاعده ی گرگها. برای تسلیم نشدن به این اصل که منطق برتر همیشه منطق فرد قویتر است.
داستان تلخ «گرگ و بره» ژان دو لا فونتن (Jean de La Fontaine) را شنیدهاید.
برهای در کنار برکه ی آب مشغول نوشیدن بود. گرگ درندهای او را میبیند و به او نزدیک میشود.
– گرگ با خشم از بره میپرسد «چرا آب زلال مرا گلآلود کردی؟ باید تو را به سزای عملت برسانیم!».
* بره جواب میدهد «سرورم! دقت بفرمایید آب را گلآلود نکردهام. و حتی اگر چنین باشد٬ شما بیست قدم بالاتر از من آب مینوشید. چطور ممکن است آب شما را گلآلود کرده باشم؟»
– گرگ میگوید «اولین بارت نیست! تو پارسال هم آب مرا گلآلود کردی».
* بره پاسخ میدهد «من پارسال هنوز به دنیا نیامده بودم!».
– گرگ میگوید «پس حتماً کار یکی از برادرانت بوده».
*بره میگوید «آخر من برادری ندارم».
– گرگ میگوید «به هر حال امثال تو و چوپانهایتان و سگهای گلهتان همیشه مرا آزار دادهاید. اکنون جا دارد که انتقامم را از تو بگیرم!».
و با این جملات و بدون هیچ استدلال دیگری٬ گرگ درنده بره کوچک را تکهپار میکند و میخورد.
دو لا فونتن از این داستان نتیجه میگیرد که «منطق فرد قویتر٬ همیشه منطق برتر است!»
تمام تاریخ نیمقرن اخیر ما حکایت تلاش بیوقفه ی یک ملت برای «بره» نبودن بود. برای مغلوب نشدن به قاعده ی گرگها. برای تسلیم نشدن به این اصل که منطق برتر همیشه منطق فرد قویتر است.
ما نخواستیم «بره» باشیم در زمانی که صدام حسین شهرهای سردشت و بانه و مریوان و سومار و زرده را با گازهای خردل و اعصاب و خفهکننده و سیانور بمباران میکرد و نمایندگان ایران برای بیدار کردن وجدان جامعه ی جهانی در دهلیزهای «خم اندر خم و پیچ اندر پیچ» ساختمان سازمان ملل در پی «هیچ» میدویدند.
زمانی که نمایندگان ایران با پروندهها و اسناد جنایات حملات شیمیایی صدام و عکسهای اجساد خشکشده ی مردان و زنان و کودکان ایرانی در زیر بغلشان٬ نفسزنان به دنبال دبیر کل سازمان ملل و سفیران کشورهای «متمدن» جهان و پرچمداران حقوقبشر میدویدند تا بلکه عنابتی بفرمایند و مصوبهای علیه این جنایت جنگی تصویب نمایند. و هر بار با این پاسخ مواجه میشدند که «خودتان را خسته نکنید. این مسئله ما نیست».
در آن زمان «منطق فرد قویتر» حکم میکرد که هر اقدامی برعلیه صدامشان را «وتو» کند.
حکم میکرد که هر چند صدام «حرامزاده» است اما «حرامزاده ی خود ماست». حکم میکرد که ملت ایران «آب» زلال ما را گلآلود کرده و اینک سزاوار «تنبیه» است.
از رابرت فیسک «Robert Fisk» بپرسید که ما چگونه نقش «بره» را نپذیرفتیم و در برابر «منطق فرد قویتر» سر فرود نیاوردیم:
از او بپرسید که در مقدمه ی کتاب «The Great War for Civilization»اش نوشته که پس از ۵۰ سال گزارشگری حرفهای جنگی و حضور و پوشش مستقیم در هر دو سوی همه ی جبههها در همه ی جنگهای نیمه دوم قرن بیستم٬ هنوز تکاندهندهترین تصویری که در ذهنش نقش بسته و هرگز ترکش نمیکند٬ تصویر سربازان جوان ایرانی شیمیایی شده است که در پُشت وانتی نشستهاند و در یک دست در دستمالهایشان خون و خلط سرفه میکنند و در دست دیگرشان قرآن گرفته و میخواندند و مشتاقانه به سوی همان میدانهای مرگ بازمیگردند.
ما نخواستیم «بره» باشیم٬ در زمانی که جرج بوش پدر از «نظم نوین جهانی» خبر داد و ما جایی برای خودمان در «نظام» جدید سلطه ی او نجستیم. و در زمانی که جرج بوش پسر به همه ی «ملتها» در همه ی «مناطق» جهان هشدار داد که تصمیمتان را بگیرید که «آیا با ما هستید٬ یا بر عیله ما» و ما «محور شرارت» را به «با آنها» بودن ترجیح دادیم.
ما نخواستیم «بره» باشیم وقتی به ما گفته شد که حق غنیسازی اورانیوم ندارید چرا که توانایی هستهای شما «آب» زلال ما را – نفت ما را – موقعیت استراتژیک ما را در منطقه گلآلود میکند:
تسلیم تحریمهای «فلجکننده» اقتصادیشان نشدیم٬ تسلیم تهدیدهای نظامی روزمرهشان نشدیم٬ تسلیم قطعنامههای شورای امنیت٬ تسلیم انزوای بینالمللی٬ تسلیم «امنیتیسازی» و جوسازیهای رسانهایشان نشدیم.
ایستادیم٬ مقاومت کردیم٬ مذاکره کردیم و گفتیم «ایرانی را هرگز تهدید نکنید».
ما نخواستیم «بره» باشیم در آن زمان که گرگهای سیاه و درنده ی داعش را در سراسر منطقه رها کردند.
مانیفست «اداره التوحش» به دستشان دادند٬ آخرین مدل ماشینهای تویوتا را زیر پایشان گذاشتند٬ دلارهای نفتی را در جیبشان ریختند٬ کُشندهترین سلاحها را بر دوششان نهادند٬ پیشرفتهترین شبکههای ارتباطاتی را در خدمتشان قرار دادند٬ تا کاروانهای مرگشان را روستا به روستا و شهر به شهر و ایالت به ایالت و کشور به کشور و قاره به قاره گسترش بدهند. سر بریدند٬ جوی خون بهپا کردند٬ زنده به گور کردند٬ زنده سوزاندند٬ زنده جگر درآوردند٬ تجاوز کردند٬ انسان قرن بیستویکم را به عنوان برده در بازارهایشان خرید و فروش کردند.
اما باز تسلیم منطق گرگها نشدیم و باز سربازان ایرانی در کنار ملتهای همسایه ایستاد و جنگیدند تا جویهای خون را دوباره به آب زلال بدل کنند.
امروز به گرگهایی که روزی، خود را مالک آب بیشه ی ما میدانستند؛ به گرگهایی که روزی در برابر بدترین جنایتهای جنگی سکوت پیشه میکردند و روز دیگر در شورای امنیت سازمان ملل با اسناد و عکسهای جعلی و نمایشهای واهی و ائتلافهای پوشالی زوزهکشان به کشورهای منطقه لشگر میکشیدند و میلیونها بره را میدریدند؛ به گرگهایی که خود آب برکه ما را «گلآلود» میکردند و به بهانه ی آن جوی خون بهراه میانداختند؛ به گرگهایی که به برهدلانی که به «بره گی» و «بردگی» خو گرفتند و با زوزههای جنگطلبانه آنها همصدا شدند دل خوش کردهاند و آنها را با ملت ایران اشتباه گرفتهاند…خبر بدهیم که امروز وارد جهان پسا«گرگ و بره» شدهایم و حتی اگر هنوز «منطق فرد قویتر همچنان منطق برتر است» منطق ما از منطق شما قویتر است.
دیدگاه
امریکا و صهیونیسم قدرت بیرقیب هستند. روسیه هم تقریبا طبل تو خالی. چرا روسها میگن سامانه دفاعی ما در گیر نشد. پس چرا s400 را برده اند اونجا. شایدم در گیر شده و کارایی لازم نداشته. مگه نگفتن اله میکنیم بله میکنیم. معلوم هم نیست پشت پرده چه قول و قراری گذاشتن با امریکاییها.
خیلی عالی بود
ماشاالله
خیلی زیبا و تأثیر گذار بود
به امید پایان سیاهی
موفق باشید
واقعا همین طوره اگر قوی نباشی خورده خواهی شد
ان حزب الله هم الغالبون…
درود بر شما با این قلم زیبایتان….
پاینده باشید.
متن بسیار بااحساسی بود. به قول معروف انچه از دل براید لاجرم بر دل نشیند
ایمان و اراده ای که بسیجی نوجوان ایرانی را از اروند و کانال پرورش ماهی عبور داد از جولان و رود اردن و دریای سرخ نیز عبور خواهد داد. وعده ما با سعودیها دریای سرخ سواحل بندر جده! آن زمانی که رزمندگان در فاو و شرق دجله سرپل میگرفتن بن سلطان توی قنداق بود و باباش مشغول قوادی برای مهندسین غربی شرکت نفت آرامکو…
فوق العاده بود.
ممنون از این نوشته های زیبا و تأثیرگذار
و تشکر از بچه های تحولات جهان اسلام
سپاس متقابل
متن حماسی و زیبایی بود. فقط باید دقت کنیم که معادلات امروز جهان با معادلات زمان دفاع مقدس خیلی فرق میکنه. دیگر حکایت یک گرگ و یک بره نیست. سگها هم بزرگ شده اند. اب جویبار نیز کم شده است. ما هم کمی بره شده ایم…
متن زیبا و جالبیست. این هم از قدرت خداست که انسان را طوری آفریده که خود را برحق می داند. چه داعشی باشد چه امریکایی په سعودی و چه ایرانی. قضاوت در عصر حاضر سخت است. انسان گیج می شود از این همه پروپاگاندای خبری.