نیات محتمل تلاش اعراب منطقه خلیج فارس از نزدیکی روابط با ایران

این روزها ترافیک سفر سران کشورهای عربی منطقه خلیج فارس به ایران فزونی معناداری گرفته است؛ حتی سران کشوری مانند عربستان سعودی که سالها روابط تیرهای با ایران داشتهاند. عربستان سعودی در دهههای پیشین همیشه سیاست منطقهای خود را در جهت حذف اثرگزاری و نقش ایران و یا حداقل انزوای آن قرار داده است. اما چرخش فعلی آن موجب گمانهزنیهای فراوان شده است. عربستان در اقدامی آشکار و معنادار با اعزام وزیر دفاع خود به جمهوری اسلامی ایران و دیدار با رهبری معظم انقلاب اسلامی ایران، به ظاهر اراده خود برای آغاز دور جدیدی از روابط را نشان داده است. اما به واقع هدف از این چراغ سبز چیست؟
طی جنگ تحمیلی عربستان سعودی به کشور یمن، پادشاهی سعمدی متحمل خسارت و تلفات جدی گردید و تولید نفت عربستان تحت تاثیر حملات گروههای مقاومت یمنی دچار آسیب گردید و در برههای تولید نفت عربستان دچار اختلال جدی شد. شکی نیست عربستان مایل نیست در زد و خوردهای آینده منطقه شاهد نابودی زیرساخت و منافع حیاتی خود باشد، اما مسئله این است که آیا عربستان سعودی فارغ از خواست ایالت متحده آمریکا استقلال کافی برای تصمیمگیری در خصوص مسائل داخلی و منطقهای خویش دارد یا نه؟
پر واضح است افق سیاستهای عربستان سعودی نمیتواند مطابق با برنامه آمریکا برای منطقه غرب آسیا نباشد.
ایران بارها در گذشته و به کرار در سالهای اخیر اعلام نموده است که چنانچه برای حمله به خاک ایران از حریم هوایی، زمینی و دریایی کشوری منطقه استفاده گردد آن کشور را متخاصم تلقی کرده و هدفی مشروع میداند.
قدرت نظامی ایران انکارناپذیر، غیر قابل مهار و ویرانگر است و توان انهدام زیرساخت نفتی و نظامی منطقه غرب آسیا در زمانی کوتاه را دارد. تبعات اجبار ایران به استفاده از گزینه نظامی کل دنیای مدرن را متاثر و چه بسا رو به افول ببرد. و طبیعی است همسایگان ایران تلاش کنند خود را از تبعات درگیری احتمالی ایران و مثلث آمریکا-اسراییل-اروپا دور کنند.
از سویی وابستگی و عدم استقلال سیاسی و نظامی کشورهای منطقه خلیج فارس از آمریکا امری پنهانی نیست. واضح است که امریکا در یک درگیری نظامی-چه محدود و چه گسترده- بدون کسب هیچمجوزی از رژیمهای سیاسی کشورهای عرب منطقه از حریم هوایی، زمینی و دریایی آنها برای حمله به ایران استفاده خواهد کرد. در این صورت واکنش سخت و متقابل ایران نیز محتمل و ممکن است.
با چنین زمینهای میتوان گفت تلاشها و رایزنیهای فعلی برای کشورهای عربی منطقه بیفایده خواهد بود. و اکنون سوال اساسی این خواهد بود که هدف سران عربی منطقه از گشایش باب دوستی با ایران چیست؟
اسراییل در پسای عملیات طوفان الاقصی در ۷ اکتبر توسط مقاومت غزه سیاست جدایی جبهات را سرلوحه کنش سیاسی و نظامی خود قرار داد. مبتنی بر این سیاست تمام تلاش امریکا و اسراییل جدا کردن ایران و عدم دخالت جدی آن در جبهات مختلف درگیری با اسراییل در مرزهای رژیم صهیونیستی بود. مطابق این سیاست اسراییل به نوبت سراغ مقاومت منطقه در غزه، لبنان، عراق، سوریه و یمن رفته و با ابزار نظامی آنها را منهدم یا تضعیف میکرد. این سیاست قرین موفقیت نسبی گردیده و پس از مهار حماس در غزه، حزب الله در لبنان، اتمام کار مقاومت در سوریه با سقوط دولت سوریه و اشتغال فراوان عراق به مسائل روزمره داخلی اکنون تنها جبهه باقیمانده یمن است.
شریان تجارت دریایی جهانی در دریای سرخ وتنگه باب المندب اکنون تحت تاثیر حملات مقاومت مردمی یمن متاثر وکم شده است و بازیگران و ذینفعان این دریا مانند اسراییل، اروپا و مصر را تحت فشار قرار داده است.
سیاست جدا کردن جبهات در ذات خود یک سیاست نظامی است و همین مسئله نشان میدهد موجودیت جعلی رژیم صهیونیستی اسراییل با جنگ و نظامیگری عجین شده است.
مطابق این سیاست مطلوب یک نیروی نظامی درگیر شدن در یک جبهه محدود، تعیین تکلیف آن و متوقف کردن حرکت و دخالت دیگر محورهای درگیری برای عدم کمک به جبهه مشتعل است. پس از شکست دشمن در یک جبهه جبهه بعدی گشوده خواهد شد و این راهکنش تا شکست کامل جبهات دشمن ادامه خواهد یافت.
به نظر میرسد کنشهای این روزهای عربستان سعودی، قطر و امارات متحده عربی و تنظیم مجدد روابط با ایران در جهت صلح و دوستی، ادامه همان سیاست جدایی جبهات اسراییل باشد. بدین معنا که ایران در خصوص حمله امریکا و متحدانش به یمن سکوت اختیار کند تا فرصت و امکان کافی برای انهدام یا تضعیف حدی مقاومت یمن فراهم گردد.
یک فرضیه محتمل این است که سران عربی در هماهنگی کامل با امریکا و اسراییل و در اقدامی راهکنشی در حال ارائه امتیازات و فضای تنفسی محدود و کوتاه مدت به ایران هستند تا تکلیف جبهه یمن را نیز مشخص کنند.
چنانچه هدف باطنی اعراب منطقه و آمریکا-اسراییل همین برنامه باشد، حلقههای مقاومت اسلامی منطقه قدم به قدم و به نوبت تعیین تکلیف گردیده و در عمل مولفه قدرت خارجی ایران محدود خواهد شد.
این مسئله به معنای تضعیف جایگاه، اثرگذاری و نقش رهبری منطقهای ایران در کوتاه مدت است که به نوبه خود احتمال حمله نظامی به ایران را نیز به شدت تشدید خواهد نمود.
دغدغه ذهنی کنونی فضای تحلیلگران ایرانی این است که نیت واقعی سران عرب منطقه چیست؟ آیا این کشورها حاضر هستند حسن نیت خود را نمایش داده و خسارات به بار آورده حاصل از چند دهه جنگ افروزی در همراهی کامل با آمریکا را در منطقه جبران کنند؟ آیا سران عربی منطقه توان و استقلال کافی برای تصمیمگیری در مورد روابط خود با ایران را دارند یا گوش به اوامر کاخ سفید و کابینه رژیم صهیونیستی دارند؟
گذر زمان روشن خواهد کرد نیات طرفین عربی چیست.
دیدگاه