خاطرات شنیدنی سید حسن نصرالله از شهید سلیمانی
سید حسن نصرالله دبیرکل حزب الله لبنان در گفتگوی اختصاصی با رسانه ملی گوشه هایی از روابط شخصی خود با شهید سپهبد قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پرداخت.
به گزارش پایگاه خبری – تحلیلی تحولات جهان اسلام، قسمت های مهم مصاحبه دو ساعته سید حسن نصرالله که ساعت ۲۲ امشب به وقت تهران از شبکه یک پخش خواهد شد را در اختیار شما قرار خواهیم داد.
– اولین دیدار ما در لبنان بود. بعد از اینکه ایشان به فرماندهی نیروی قدس منصوب شد، آمد لبنان. اینجا در جلسهی معارفه همدیگر را دیدیم. من قبلش حاج قاسم را نمیشناختم. یعنی همدیگر را ندیده بودیم.
– از همان دیدار حسی از نزدیکی روحی روانی و فکری به ما دست داد، طوری که انگار ده سال است ما حاج قاسم را میشناسیم.
– ارتباطی میان انتصاب عماد مغنیه در حزب الله و سردار سلیمانی در سپاه قدس نبود.
– خیلی زود مشخص شد شخصیت حاج قاسم طوری است که یک فرمانده نظامی صِرف نیست، بلکه مسائل امنیتی را هم خیلی عمیق و جدی میفهمد.
-بین سردار سلیمانی و حاج عماد مغنیه و باقی برادران مسئول در امور جهادی، یک رابطۀ برادرانه و شخصی شکل گرفت. یعنی به سرعت رابطه، به رابطهای دوستانه، محبتآمیز و برادرانه تبدیل شد.
– فکر نمیکنم هیچ لبنانی تا قبل از نیروی قدس، با شخص حاج قاسم آشنایی داشت.
– درست است که او فرمانده نیروی قدس بود، اما در تهران نمینشست. بلکه به میدانهای عملیات و خطوط مقدم میرفت.
– حاج عماد و حاج قاسم مثل دو دوست قدیمی رفتار میکردند.
– ایشان فرمانده یک نیرو در سپاه بود؛ میتوانست در تهران بنشیند و به دیگران بگوید بیایید اینجا. بعد با آنها جلسه بگذارد و به حرفهایشان گوش بدهد و مسائلشان را به صورت طبیعی و خوب پیگیری کند. و مثلا هر شش ماه یا یک سال هم سری به لبنان و سوریه و عراق و اینها بزند.
– مکتب حاج قاسم یعنی رفتن به عرصهی عملیات و میدان عمل.
– یکی دیگر از مزیتهایش این بود که به مجاهدان پشتگرمی میداد و نشان دهندۀ احترام و محبت او به آنها بود.
– حاج قاسم خسته نمیشد. ما همه خسته میشویم و گاهی احساس میکنیم مسائل خیلی دارند به ما فشار میآورند، اما حاجی ساعتها کار میکرد و حتی وقتی خسته میشد هم به کار ادامه میداد.
– نظامیان چون در وضعیت جنگی هستند و احساس قدرت میکنند، گاهی به خودبرتربینی، تکبر و اینها دچار میشوند. اما حاج قاسم حتی در برخورد با آدمها و مردم عادی هم بسیار متواضع بود.
– وقتی از مکتب حاج قاسم صحبت میکنیم معنیاش خطرپذیری است. همیشه به دهان مرگ میرفت.
– وقتی حاج قاسم مسئولیت نیروی قدس را به عهده گرفت، کمبودها و نیازها را دید و از فرصتهای موجود هم مطلع شد. ما به ایشان میگفتیم حاجی! اگر فلان امکانات برسد فلان فرصتهای مهم ایجاد میشود که میتواند شکست دشمن اسرائیلی را جلو بیندازد. ایشان هم ایده را پذیرفت و معتقد بود طرحی که برادران ارائه میدهند خیلی معقول است و آن را کاملا تأیید کرد. از همان ابتدا هم کوشید در ایران و جمهوری اسلامی سطح بالایی از امکانات نظامی و مادی را تأمین کند و راه را برای آموزش هم در سطح پیشرفتهای باز کرد تا آمادگی نیروی انسانی بالا برود.
– رهبر انقلاب پیش از پیروزی در جنگ سال ۲۰۰۰ خطاب به ۵۰ نفر از رزمندگان خط مقدم گفتند: همهی شماها این پیروزی را با چشم خودتان میبینید. در حالی که آن ۵۰ نفر فرماندهان خطوط مقدم بودند. صادقانه بگویم، کمی نگران شدم. چون این برادران لبنانی روی همهی کلمات دقت خاصی داشتند. اگر فردا کسی از آنها شهید میشد باقی افراد میگفتند پس حرف حضرت آقا چه شد که گفتند همهتان پیروزی را میبینید؟ اینها که شهید شدند و پیروزی را ندیدند. عجیب اینجاست که همهی آن ۵۰ برادر فرمانده که مسئولان عملیاتهای مقاومت بودند، ۶ یا ۷ ماه بعد از آن دیدار، با چشم خودشان پیروزی را دیدند.
– تأسیس نیروی موشکی مقاومت لبنان کار بسیار پیچیدهای بود. نیازمند خلاقیت، اندیشه، دقت و آرامش بود. و اینها همه چیزهایی بود که به واسطهی شخصیت حاج قاسم سلیمانی و حاج عماد مغنیه و برادرانشان ممکن شد.
– در برههای که ایشان کنار ما بود این حضور اولا: به ما روحیه میداد و از ما به لحاظ معنوی و روانی پشتیبانی میکرد چون ما بهشدت زیر فشار بودیم،
– حاج قاسم و حاج عماد در طول جنگ در یک مکان و باهم بودند.
– یک حادثهی واقعا تأثیرگذار که حاج قاسم را خیلی متأثر کرد چیزی است که در لبنان به «نامهی رزمندگان» معروف است. ماجرا این بود که برادران مقاومت نامهای برای من نوشتند و در رسانهها منتشر شد، خیلی از مردم گریه کردند. حاج قاسم هم نشسته بود و وقتی از تلویزیون به نامه گوش میداد گریه میکرد.
– ما اطلاعات زیادی را از اسرائیلیها پنهان کرده بودیم. من قاطعانه میگویم اسرائیلیها در طول جنگ نه توانستند بفهمند من کجا هستم، نه حاج قاسم، نه حاج عماد و نه اتاقهای عملیات مرکزی.
– حضرت آقا با اشاره به اسیرگیری حزب الله از اشغالگران صهیونیست پیش از آغاز جنگ ۳۳ روزه فرمودند: عملیات مقاومت اسلامی لبنان در اسیرگیری دو سرباز اسرائیلی، لطفی از الطاف خداوند سبحان بود! چون اسرائیلیها و امریکاییها برای آغاز جنگی علیه شما در لبنان در پایان تابستان و شروع پاییز برنامهریزی کرده بودند. حضرت آقا گفته بودند اگر فلانی این موضوع را در رسانهها بگویند سودمند خواهد بود. من هم این را در رسانهها گفتم.
-این موضوع قابل توجهی است که حضرت آقا این ایده و دیدگاه و تحلیل را از کجا آورده بودند، در حالی که ما خودمان از چنین چیزی اطلاع نداشتیم؟
– سردار سلیمانی یک شخصیت چندوجهی بود. یعنی یک فرمانده نظامی صِرف نبود.
– هنگام شهادت حاج عماد مغنیه، حاج قاسم در دمشق بود. آنها با هم بودند. از خانه خارج شده بودند و با هم به فرودگاه رفته بودند. بعد حاج عماد به همان خانه برگشته بود. ولی قبل از آنکه هواپیما بپرد، ماجرای شهادت روی داد.
– تنها درخواستی که سردار سلیمانی از ما کرد برای عراق بود و آن هم فرستادن ۱۲۰ فرمانده میدانی حزب الله به جنگ با داعش.
– ابومهدی مهندس در آخرین دیدار من با او گفته بود: تمام ریشها و موهای من سفید شده. من بعد از این همه عمر واقعا ترسم از این است که در بستر بمیرم. من از شما با اصرار میخواهم دعا کنی که خداوند شهادت نصیبم کند.
– “حاج قاسم میخواهد شهید شود و دنبال قاتلش میگردد! به همین علت به این مناطق میرود.” این حرف نادرست یا حداقل نادقیق است چون او حداقل میدانست مسئولیت شرعی دارد و جایز نیست خودش را بیهوده در معرض کشته شدن قرار دهد. این طور نبود. حاج قاسم دیدگاه خاص خودش را داشت که تا حد زیادی هم درست بود. میگفت این نبرد در عراق و سوریه نیازمند ایستادگی شدید و شجاعت بالا و پایداری در جبهههای نبرد است و این موضوع با مدیریت از پشت جبهه محقق نمیشود.
دیدگاه
بخدا نمیتونم مشکیم رو دربیارم