ریشه های جنگ دوم قره باغ – قسمت دوم
قسمت دوم
پیش از آنکه بخواهیم کشور و یا دولتی را برنده یا بازنده جنگ معرفی کنیم باید نگاهی به جغرافیا، تاریخ و پراکندگی اقوام قفقازی بیندازیم تا پیچیدگیهای موجود را بهتر درک کنیم.
ارتش سرخ شوروی در سال ۱۹۲۰ پس از حمله به قفقاز جنوبی و سرنگونی جمهوریهای مستقل گرجستان، آذربایجان و ارمنستان جمهوری سوسیالیستی ماورای قفقاز شوروی را در ۱۲ مارس ۱۹۲۲ تاسیس کردند که تا دسامبر ۱۹۳۶ تدوام یافت. این جمهوری به عنوان یکی از پنج عضو موسس اتحاد جماهیر شوروی محسوب میشود. طی این مدت قومیتهای تحت فشار به دلیل زندگی در یک حکومت نیمه متمرکز که اختیار چندانی برای آنها قایل نبود درگیری چندانی نداشتند. اما به محض اینکه جمهوری ماورای قفقاز برچیده شد و جمهوریهای سوسیالیستی آذربایجان، ارمنستان و گرجستان شوروی در قالب اتحاد جماهیر شوروی سر برآوردند مشکلات مرزکشی میان این واحدها بروز کرد. حتی در تشکیل جمهوری آذربایجان منطقه تالش نشین آذربایجان در مجاورت مرزهای ایران جمهوری سوسیالیستی تالش مغان شوروی را تاسیس کرده بود که به دلیل اقامت یک سوم جمعیت این قوم در شبه جزیره آبشرون و نواحی اطراف باکو از تشکیل یک جمهوری صرف نظر کردند و به آذربایجان پیوستند.
حضور اقوام در دو سوی مرزهای جمهوریها چالشی ژئوپلتیکی طی دوران اتحاد جماهیر شوروی بود. اداره قره باغ به صورت ناحیه خودمختار در دست آذربایجان، واگذاری زنگزور به ارمنستان و تشکیل جمهوری خودمختار نخجوان آذربایجان شکل دیگری از تفرقه افکنی روسها در بین ملل تابعه محسوب میشود تا آنها برای رقابت با یکدیگر همواره به حکومت مرکزی متوسل شوند و فکری برای استقلال نداشته باشند. احیای دوباره فتنه قومی با اخراج سازمان یافته آذربایجانیها از ارمنستان دومین تلاش برای تفرقه افکنی بود که مرحله نخست از ۱۹۴۸ تا ۱۹۵۱ با اخراج هزاران تن اجرا شد.
در دهه پایانی حیات اتحاد جماهیر شوروی اصلاحات سیاسی در این کشور توسط میخاییل گورباچف اجرا شد که کنترل حکومت مرکزی بر جمهوریها را از میان برد و قفقاز یکی از کانونهای بحران محسوب میشد. از سوی دیگر تنشهای سیاسی و رایزینهای ارامنه و آذریها با حکومت شوروی بر سر ناحیه قره باغ تشدید شده بود. جبهه خلق آذربایجان (متشکل از طیفهای مختلف سیاسی) به شکل مخفیانه در سال ۱۹۸۰ برای مقابله با اشغال آذربایجان به دست ارمنیها تاسیس شد و در فعالیتهای بعدی خود به فکر استقلال خواهی افتاد. طی همین زمان داشناک های ارمنی نیز فعالیت خود را از سر گرفتند. روسها برای اینکه بتوانند این کانون نا آرام را ساکت کنند دسیسه قدیمی تحریک آذربایجانی ها و ارمنیها را رقم زدند. کارگران آذربایجانی ناحیه گافان ارمنستان توسط ارمنیها در نوامبر ۱۹۸۷ مورد حمله قرار گرفتند و آنها از خود دفاع کردند که در ۲۵ ژانویه ۱۹۸۸ با موافقت شوروی از این جمهوری اخراج شدند.
دولت شوروی همچنین در سال ۱۹۸۸ با استقرار ترکهای مسختی رانده شده ازبکستان در خوجالی (ناحیه قره باغ) جمهوری سوسیالیستی آذربایجان موافقت کرد. همین موجب اعتراض ارمنیها به تغییر بافت جمعیتی و فرهنگی منطقه شد و مردم ارمنی در ۱۳ فوریه ۱۹۸۸ با تجمع در شهر استپاناکرت (خان کندی) خواستار جدایی از آذربایجان و پیوستن به ارمنستان شدند. مجلس ناحیه خودمختار (ابلاست) قره باغ ۲۰ فوریه از شوراهای عالی آذربایجان و ارمنستان خواست بدون توجه به مسایل سیاسی با این درخواست موافقت کنند.
دعوت جبهه خلق برای مقابله با ارمنیها در ۲۷ فوریه ۱۹۸۸ منجر به نسل کشی ارامنه به دست آذریها در سومقاییت شد. تنها یک روز پس از این واقعه در ۲۸ فوریه درگیریهای ارمنی- آذری در شمال ناحیه خودمختار قره باغ آغاز شد و همزمان گورباچف رییس جمهور شوروی به وجود مشکلات در این منطقه اعتراف کرد.
تنها یک روز پس از اعتراف گورباچف و ۲ روز بعد از کشتار، ارتش سرخ شوروی در ۲۹ فوریه با برقراری حکومت نظامی به سرکوب آذربایجانیها در سومقاییت (دستگیری اعضای جبهه خلق) و ارمنیها در قره باغ (دستیگری اعضای شورای قره باغ) پرداخت. نیروهای مسلح شوروی و پلیس آذربایجان در حالیکه میتوانستند در همان ساعتهای اولیه مانع واقعه خونین سومقاییت شوند اما کاری نکردند اما جالب اینجاست که این کشتار با مسامحه در کمیته شورای عالی شوروی نیز نادیده گرفته شد.
نشست شورای عالی شوروی با مقامات جمهوری آذربایجان، ارمنستان و ناحیه خودمختار قره باغ در ۱۸ ژوئیه ۱۹۸۸ با اعلام عدم تغییر مرزهای سیاسی میان جمهوریها و رد درخواست ارامنه قره باغ و ارمنستان پایان یافت.
خط تحریک آذریها بر علیه ارامنه ادامه یافت و همزمان با اوج گیری درگیرهای کوچک قره باغ که هر بار شدت می یافت این بار کشتار کیروف آباد(گنجه) در نوامبر ۱۹۸۸ به راه افتاد که پس از مرگ صدها ارمنی به دست ارتش شوروی متوقف شد. این نسل کشی ضمن تشدید درگیریهای قره باغ موجب تحریک ارمنیها برای مقابله با آذریابجانیها شد. نخستین بازتاب کشتار ارامنه آذربایجان و مهاجرت اجباری آنها به روسیه ، اخراج دسته جمعی بیش از ۱۰۰ هزار آذری مسلمان ساکن ایروان و زنگزور از جمهوری سوسیالیستی ارمنستان شوروی بود.
درگیریهای قره باغ و حضور آوارگان بازگشته از ارمنستان که در وضعیت نامطلوبی زندگی می کردند شرایط را برای ارامنه باقیمانده آذربایجان سخت تر کرد و سومین کشتار ارامنه باکو و پنجمین کشتار آنها در آذربایجان ۱۳ ژانویه ۱۹۹۰ به دست جبهه خلق رقم خورد که با دخالت ارتش شوروی پایان یافت. تجمع دیگر هواداران جبهه خلق آذربایجان میدان لنین باکو در روز ۱۹ ژانویه با شعار استقلال آذربایجان از شوروی و حمایت از کسانی بود که کشتار سومقاییت، گنجه و باکو را رقم زده بودند. دخالت ارتش شوروی، نیروهای کا.گ.ب موجب خشونت در این واقعه شد و تانکها و نفربرهای ارتش شوروی که با تجمع در مقابل ورودی پادگان روبرو شده بودند دیوارهای پادگان را خراب کرده و وارد شهر شده و با هوادارن جبهه خلق که برخی از آنها مسلح بودند به درگیری مسلحانه پرداختند و در روز ۲۰ ژانویه کشتار اصلی روی داد. این واقعه به شنبه سیاه باکو (ژانویه سیاه و ۲۰ ژانویه) معروف شده و در نتیجه آن ۱۷۰ تا ۳۰۰ معترض، شهروندان غیرمعترض و ۲۹ نظامی ارتش شوروی کشته شدند که کشته های آذری در پارکی نزدیک خیابان لنین دفن شدند که بعدها به خیابان شهیدلر معروف شد. خبر این واقعه با کوشش خبرنگاران اعزامی کیهان هوایی (نشریه بین المللی کیهان) به باکو، مخابره شد و خبرگزاریهای بینالمللی آن را به نقل از منبع ایرانی پوشش دادند. این رویداد اضمحلال دیوار آهنین در مقابل خیزشهای مردمی و البته آغاز موج جدید جنگهای قفقاز را نوید میداد. استونی، لتونی و لیتوانی در مارس ۱۹۹۰ اعلام استقلال کردند.
درگیریهای قره باغ نیز همچنان شدت می یافت و حکومت شوروی بجای پایان بخشیدن به تنشها فقط اقدام به سرکوب میکرد و نظامیان ارتش شوروی همراه با نیروهای امنیتی آذری در ماه های آوریل و می ۱۹۹۱به شناسایی و دستگیری نفرات مسلح ارمنی قره باغ و انتقال آنها به مکانهای نامعلوم پرداختند. نکته جالب در ضمن این سرکوبها واگذاری سلاح و مهمات مسلسلهای دستی خانواده کلاشنیکف به چریکهای ارمنی قره باغ توسط نظامیان روسی است که سبب اوجگیری خشونتها میشد.
این درگیری در حالی اتفاق میافتاد که ارمنیها از یک سو حمایت موثری از سوی روسها نداشتند و از طرف دیگر به زندگی تحت تسلط آذربایجان امیدوار نبودند و از ملی گرایان ارمنستان(داشناکسوتیون) کمک خواستند.
گروهی ۸ نفره از اعضای حزب کمونیست در ۱۹ اوت برای حفظ اتحاد شوروی و حزب کمونیست با طرح کودتای ۱۹ اوت ۱۹۹۱ گورباچف را برکنار کردند اما بوریس یلتسین رییس جمهور روسیه و دموکراسی خواهان در مسکو این طرح را ناکام گذاشتند. روسای جمهوریهای روسیه، قزاقستان و اوکراین در زمان درگیری مردم با نیروهای نظامی و امنیتی، تصمیم به برچیدن اتحاد جماهیری گرفتند.
سایر ۱۲ جمهوری باقیمانده در وضعیت بلاتکلیفی به سر میبردند تا اینکه آذربایجان در ۳۰ اوت اعلام استقلال کرد. قره باغ نیز ۲ روز پس از استقلال آذربایجان در ۲ سپتامبر تصمیم به استقلال از طریق رفراندوم گرفت و در ۱۰ سپتامبر اکثریت ارمنی به آن رای دادند هر چند آذریها که ۲۰ درصد جمعیت منطقه بودند در رفراندوم شرکت نکردند. ارمنستان نیز ۲۱ سپتامبر ۱۹۹۱ استقلال خود را علنی نمود.
اگرچه گورباچف از دست کودتاچیان رها شد اما رییس کشوری بود که دیگر وجود نداشت. سرانجام اتحاد جماهیر شوروی در ۲۵ دسامبر با استعفای رسمی گورباچف و تصویب مجلس برای برچیدن شوروی در ۲۶ دسامبر سال ۱۹۹۱ رسما پایان یافت. روسها در دوران شوروی همان خط تفرقه و کشتار تزارها را در روابط آذربایجان-ارمنی برقرار کردند تا بیشتر به این منطقه مسلط شده و از منابع و موقعیت آن بهرهمند شوند که دامن زدن به فجایع انسانی را در پی داشت.
نویسنده: طاها عبدالهی کارشناس مسائل قفقاز
دیدگاه
ضمن تشکر از تحلیل نسبتاً دقیق جای تعجب دارد که شما با اشاره به پنج کشتارو قتلعام ارامنه در ج آذربایجان هیچ اشاره ای به تعداد کشتهها و زخمی های نکردید و آنقدر ساده از روی این مسئله رد شدید که انگار این کشتهها آدم نبودند در ضمن اشاره به خروج ۱۰۰هزار آذری از ارمنستان کردید بدون اشاره به صدها هزار ارمنی فراری از باکو سومگایت وگنجه
نظر شما کاملا درست است. تناقض آماری درباره قتل عام ارامنه در آذربایجان و اذری ها در ارمنستان اجازه اظهار نظر در این باره نمیدهد. حداقل باید لیستی مستقل در همین مورد تهیه کنیم. متاسفانه جکومت شوروی به عنوان تفرقه انداز اصلی آمارها را پنهان کرده و حکومت روسیه به عنوان دنبال کننده هعمین سیاست اجازه انتشار چنین منابعی را به شکل دقیق نمیدهد.