شاخص هایی برای سنجیدن مطلوبیت جدایی حاکمیتی
تاریخ جدایی طلبی به قدمت تاریخ تشکیل تمدن هاست. از زمانی که جوامعی با الگوهای رفتاری گوناگون ملزم به زندگی در کنار هم شدند، جدایی طلبی، از گزینه های مطلوب بوده است که معمولا همراه با مناقشات زیادی صورت گرفته است.
در بحبوحه گرم شدن بحث جدایی طلبی در بسیاری کشورها، مهمترین موضوع ایجاد شاخص هایی است که میتوان با آنها مطلوب بودن جدایی را سنجید. تبیین این شاخص ها بحث های تخصصی و وسیعی را می طلبد اما در این راستا کلیاتی را میتوان ذکر نمود. (در این بحث فرض اصلی این است که هدف استقلال طلبی به مطلوب رسیدن است نه آنارشی)
تاریخ جدایی طلبی به قدمت تاریخ تشکیل تمدن هاست. از زمانی که جوامعی با الگوهای رفتاری گوناگون ملزم به زندگی در کنار هم شدند، جدایی طلبی، از گزینه های مطلوب بوده است که معمولا همراه با مناقشات زیادی صورت گرفته است.
جدایی طلبی اما در عصر حاضر و رسمیت یافتن مرزها در نهادهای بین المللی بسیار سخت تر و تنش آفرین تر شده است. این نکته با توجه به واقعیت کوچکتر شدن دایره ارتباطات جمعی و کاهش وابستگی ها با توجه به پیشرفت تکنولوژی، باعث شده است که تمایل به استقلال طلبی افزایش یافته و البته پر تنش تر شود.
بعنوان نمونه همین ایران، دلیل شکست استقلال ها چه بود؟ چرا جایی مثل جمهوری مهاباد یا منطقه ای که سالها تحت حاکمیت شیخ خزعل بود به سادگی از هم پاشیدند؟
اساس جدایی طلبی باید بهبود شرایط باشد نه موافقت مردم، اگر تنها موافقت مردم ملاک بود، جاهایی مثل جمهوری مهاباد موفق به ادامه وجود میشد..
پس در این راستا می توان گفت که تکیه بر “حق تعیین سرنوشت” یا “موافقت مردم جامعه” ملاک متمدنانه ای برای استقلال حاکمیتی نیست…
اول بحث فرض شد که استقلال طلبی، به عنوان گزینه ای برای بهتر شدن اوضاع، مطلوب جامعه ی مورد استقلال است. اما آیا میتوان تنها تصمیم گیرنده برای استقلال را جامعه دانست و به این واسطه پیش فرض بهتر شدن اوضاع را امری حیاتی در شروع و ادامه استقلال طلبی ها دانست؟
مطمئنا جواب خیر است! فراتر از جامعه ی مورد استقلال، مطمئنا جریان هایی هستند که خواستار بهتر شدن اوضاع خود هستند.
به بحث مطلوب جامعه مورد استقلال برگردیم، مهمترین شاخص در تضمین بهتر شدن اوضاع پس از استقلال، رسیدن به درک دو طرفه و مهیا بدون حداقل دموکراسی در حاکمیتی است که میخواهد تقسیم شود. در این راستا تفاوتی ندارد که حاکمیت تقسیم شونده برتانیا، اسپانیا، عراق یا یمن و سودان باشد، اگر دو طرف به حداقل دموکراسی و درک متقابل نرسیده باشند، استقلال طلبی به مشکلات اساسی خواهد خورد.
اما طبیعتا گفته خواهد شد که اگر قرار به ایجاد درک متقابل یا دموکراسی باشد، اصولا نباید جدایی طلبی شکل بگیرد! دقیقا این بحثی است که سیاسیون و رسانه های جمعی علاقه ای به ورود به آن ندارند!
سیاسیون و رسانه ها جمعی روی یک یا هردوی شاخص های “درک متقابل” یا “دموکراسی” دست می گذارند که با ابزار مناسب، مردم را تحریک کنند.
به صورت مثال کردستان عراق، در بحث دموکراسی، تصور نمیکنم که جای مانور زیادی باشد، کردها دولت مجزایی در اقلیم دارند و فراتر از آن، در دولت مرکزی با توجه به اقلیت ۱۸ درصدی خود، در بالاترین پست های دولتی (ریاست جمهوری و وزارت امور خارجه عراق و فرمانده کل ارتش عراق) سهم داشته و البته در پارلمان عراق نیز طبق رای مردم سهم دارند.
در بحث دموکراسی اقلیم اما بحث زیاد است!
پارلمانی منحل شده، بیش از ۲۰ سال تکیه مسعود بارزانی بر رهبری کردستان و بیش از دو سال عبور از زمان انتخابات برگزار نشده در اقلیم؛ دموکراسی در کردستان را بسیار عقب تر از حکومت عراق نشان می دهد.
اما اصل بحث استقلال روی موضوع عدم درک متقابل متمرکز شده، که محور های گوناگون دارد. زمانی روی شیعه و سنی بودن دست گذاشته می شود، زمانی روی کشتار کردها توسط دولت عراق (که اصولا ربطی به دولت پس از سقوط صدام ندارد)، زمانی روی ایجاد فشارهای مالی، زمانی روی محدود کردن کردها زمانی روی مباحث اختلافی کردها و عرب ها و بسیاری موارد دیگر.
اما باید دید که این مباحث واقعا درست است یا خیر. به جرات میتوان گفت که در عراق و به خصوص با توجه به روند چند سال گذشته، چنین حرف هایی بهانه ای بیش نیست. حداقل به دو پست ما در مورد توهم های ایجاد شده در رسانه های جمعی برای القای تحت فشار قرار دادن های مالی و سیاسی اقلیم کردستان دقت کنید:
و اما سخن کوتاه؛
خوشحالیم که به عنوان رسانه ای فعال درحوزه اطلاع رسانی، دو اصل رسانه ای خود را “گفتن واقعیات آنطور که هست” و “پاسخگویی به مخاطب” گذاشتیم. اما واقعیت این است که “گروه تحولات جهان اسلام” نماینده رسانه های داخلی و خارجی نیست که ما را برای موضع گیری دیگران بخواهید قضاوت کنید.
بدون دو اصل فوق که توضیح داده شد، جدایی طلبی امری نکوهیده و ناپسند است، چه ظاهرا به نفع باشد (مثلا تضعیف بریتانیا به دلیل جدایی اسکاتلند از انگلستان) چه ظاهرا به نفع نباشد (مثلا جدایی کردستان از عراق)؛ در این راه اصل ما نفع و آسایش مردم است اما نفع قدرت های سیاسی، نفع جریان خودشان است…
در این راه نیز برای کردها که اشتراکات زیادی با هم داریم، آرزوی عاقبت به خیری میکنم اما واقعیت این است که آنها از بیرون به مسئله نگاه نمیکنند و تعصبات قومی، بسیاری از واقعیت ها را از چشم آنها دور کرده است؛ اگر مطلوب آنها بهتر شدن اوضاع است، یقیقنا به آن نخواهند رسید و اوضاع را برای خود و دیگران بدتر خواهند کرد.
دیدگاه