آیا کار برای آمریکا در عراق تمام شده است؟
در طول سالیان متمادی روابط بین عراق و ایالات متحده پیچیده و اغلب تیره بوده است، به ویژه پس از جنگ عراق، که در سال ۲۰۰۳ آغاز شد. پس از سرنگونی رژیم صدام حسین، ایالات متحده سعی داشت به بهانه بازسازی سیاسی و اقتصادی در عراق مشارکت فعال داشته باشد تا بتواند بر ایجاد یک حکومت دست نشانده آمریکا و تثبیت وضعیت امنیتی و اقتصادی عراق تمرکز کند. دو سال ۲۰۰۳ و ۲۰۲۰ نقاط عطف میان عراق و آمریکا به حساب میآیند. اولی بهخاطر تصمیم غلط هجوم نظامی به عراق که آمریکاییها با صرف تریلیونها دلار نتوانستند عراقی یکپارچه متحد خود بسازند و دومی نیز تصمیم غلط بعدی برای ترور شهید قاسم سلیمانی که نتوانست پیروزی ترامپ در انتخابات و حفظ پایگاههای آمریکایی در امنیت کامل در عراق را تضمین نماید.
پس از شهادت حاج قاسم سلیمانی به دستور مستقیم رئیس جمهور وقت آمریکا، دونالد ترامپ، برآیند آمریکاییها از این عملیات آن بود که آمریکا از شر بزرگترین رقیب خود نه تنها در عراق بلکه در خاورمیانه رها شده است. ترامپ این اقدام را برگ برنده خود در انتخابات ریاست جمهوری برای دور دوم میدانست اما نه آمریکا توانست رقیب خود در عراق را متوقف کند و نه ترامپ توانست در انتخابات پیروز شود.
طرح ترور حاج قاسم سلیمانی میبایست پیوستهای رسانهای و فرهنگی داشته باشد تا اقناع افکار عمومی راحتتر انجام شود و به همین خاطر است که اندیشکدهها و مراکز پژوهشی و مطالعات مدام در خصوص خطر حاج قاسم سلیمانی و نیروی قدس سپاه پاسداران برای مردم منطقه سخن میگفتند. آنها در حال جا انداختن این عقیده بودند که خونهایی که در عراق و سوریه ریخته میشود بخاطر وجود ایران و نیروهای آن است که امنیت را از مردم این کشورها ربوده اند. از طرفی بحث مهمی در مورد اینکه آیا ژنرال سلیمانی در حال برنامه ریزی برای حمله قریب الوقوع به پرسنل و منافع آمریکا در منطقه بود، در محافل سیاسی ایالات متحده وجود داشت.
بعید به نظر میرسد که دلیل قابل قبولی وجود داشته باشد که خلاص شدن از قاسم سلیمانی تأثیر مفیدی بر عراق و توانایی ایالات متحده برای تأثیرگذاری بر رویدادهای عراق داشته باشد. این نتیجه گیری شاید دیر هنگام اما قابل تامل کارشناسان آمریکایی از جمله استیون ای کوک (Steven A. Cook)، کارشناس ارشد موسسه انی انریکو ماتی در مطالعات خاورمیانه و آفریقا است که به صراحت اعلام کرد “عراق در وضعیت فروپاشی نهایی قرار دارد و ایالات متحده در آنجا منزوی و ناتوان است. بنابراین درک اینکه واشنگتن چه میخواهد و آمریکاییهایی که در برابر امثال سلیمانی آسیبپذیر بودند، در حال حاضر واقعاً قادر به انجام چه کارهایی هستند، دشوار است. حقیقت سخت این است که عراق از دست رفته است و زمان خروج آمریکا فرا رسیده است.”
جامعه سیاست خارجی آمریکا تمایلی به تجدیدنظر در مورد حمله به عراق و پیامدهای آن ندارد. شاید تحمل آن برای تحلیلگران و مقامات سابق و فعلی ایالات متحده بسیار زیاد باشد، اما ارزش درک این را دارد که چگونه و چرا تریلیونها دلار هزینه شده، جانهای زیادی از دست رفته و تعداد بی شماری مجروح به جای مانده است؟ آیا واقعا هدف آمریکا در عراق پیدا کردن بمب هسته ای بود؟ عراق بعد از ۲۰۰۳ هنوز به کشوری تبدیل نشده است که بتواند به راحتی اوضاع داخلی به خصوص جرم و جنایت را کنترل کند. سیستم غنایم سیاسی و اقتصادی که میراث آمریکا برای عراق بود و پس از تهاجم سال ۲۰۰۳ ایجاد شد، منجر به دزدی و فساد بزرگی شده است. این فساد ثروت طبیعی عراق را ربوده و مردم آن را فقیر کرده است. در نتیجه، عراقی ها تقریباً به هر نهاد رسمی و دولتی بدبین شده و در اعتراضات مختلف در بسیاری از نقاط کشور به خیابان ها میآیند تا نظم سیاسی جدیدی را مطالبه کنند. ارمغان بی ثباتی و فقر ایجاد شده پس از تهاجم آمریکا، یک نتیجه کاملاً قابل پیشبینی بود، اما دولت جورج دبلیو بوش، ۲۹۶ عضو مجلس نمایندگان، ۷۷ سناتور و لژیونی از صاحب نظران آمریکایی تصمیم گرفتند خیالپردازیهای مربوط به سلاحهای کشتار جمعی و دموکراسی را که در انتهای یک تانک M1A1 ارائه میشد، باور کنند و از گزینه نظامی برای عراق به عنوان کلید نجات بخش بهره ببرند.
تحلیلگران و مقامات واشنگتن مدعی بودند که پس از شکست داعش در موصل در سال ۲۰۱۷، عراق در مسیر ثبات قرار گرفته است. در حالی که عراقیها مدتی بعد – در همه فرقهها و قومیتها – بر سر نابسامانی های دولتی به دست به تظاهرات و اعتراضات سراسری زدند. شاید اگر دیپلماتهای آمریکایی می توانستند ساختمان های پناهگاه خود در منطقه سبز بغداد را ترک کنند، واشنگتن درک بهتری از اوضاع داخلی عراق پیدا میکرد. هفتهها برنامهریزی و پروتکلهای امنیتی لازم است تا مقامات ایالات متحده به هر جایی بروند، بنابراین اغلب ارتباطی میان آنها و مردم عراق برقرار نمیشود. سیاست گذاران آمریکایی درک نمیکنند که عراق چگونه کار میکند، آنها راهی ندارند که بدانند چه منابعی را برای کمک به عراقی ها برای ساختن یک سیستم سیاسی باثبات تر و اقتصاد شکوفا پس از خرابیهایی که خود آمریکا برای عراق به ارمغان آورده است، فراهم کنند. در نتیجه تلاشی بیهوده و خرج دلارهایی است که معلوم نیست به نفع آمریکا تمام میشود یا نه.
با این حال، مقامات آمریکایی اصرار دارند که این اهداف قابل دستیابی هستند و ایالات متحده با شرکای عراقی خود برای تحقق بخشیدن به آیندهای باثبات و مرفه برای همه عراقیها کار میکند. این شرکا چه کسانی هستند؟ افرادی مانند هادی العامری، که نه تنها رهبر سازمان بدر، بلکه یکی از اعضای پارلمان عراق نیز هست. آیا فالح الفیاض، مشاور امنیت ملی نخست وزیر عراق، شریک آمریکا است؟ هر دو همراه با دیگر رهبران برجسته شیعیان در محاصره سفارت ایالات متحده شرکت کردند. پس از آن عادل عبدالمهدی، نخست وزیر اسبق و یک تکنوکرات شناخته شده، که در تلاش برای بیرون راندن ایالات متحده از عراق فعالیت داشت. مطمئناً شهادت حاج قاسم سلیمانی بر روی آن دسته از افرادی که از روابط ایالات متحده و عراق حمایت می کنند، فشار می آورد، اما این گروه – به استثنای کردهای عراق – هرگز گروهی به شدت متعهد به روابط استراتژیک با واشنگتن به نظر نمیرسیدند. در اینجا نیز مجددا به اعتراف کارشناس آمریکایی استیون ای کوک میپردازیم که در مقاله ای عنوان کرد “به نظر می رسد که اکثراً عراقی ها فقط میخواهند که ایالات متحده از آن خارج شود. سرزنش آنها سخت است. آمریکاییها وارد کشورشان شدند، تقریباً ۱۷ سال هرج و مرج ایجاد کردند و اکنون تهدیدی برای یک جنگ نیابتی هستند که نهایتا مردم عراق در آن رنج خواهند برد.”
در ماههای گذشته شاهد افزایش حملات به کاروانهای آمریکایی در عراق و گذرگاه های عراق- سوریه بودیم که نشان میدهد گروه های مختلف شیعه در عراق به دنبال نامن کردن نظامیان و پایگاههای آمریکایی در عراق هستند. بنابراین ادامه حضور آنها هزینه بیشتری به دنبال خواهد داشت. با توجه به انزوای سیاسی آمریکا در دوران بایدن و عقب ماندن آمریکا از اتفاقات مهمی سیاسی که در حال حاضر میان چین، ایران و روسیه و حتی عربستان سعودی در حال رخ دادن است، به نظر میرسد آمریکا برای حفظ پایگاههای خود در خاورمیانه فرصت زیادی ندارد. مقامات و تحلیلگران آمریکایی نمیتوانند متقاعد شوند که ایالات متحده باید در عراق بماند.
دیدگاه