سر مست از عشق خدا از سر گذشتند
سرمشق از آن کُشتۀ بی سر گرفتند
بستند چشم از چشم و دست از دست شستند
این شیـوه از عباس نام آور گرفـتند
ناخوانده علم آموزگار عشق گـشتند
نا رفته مکتب درس بی دفتر گرفتند
بهر نـثار جان به قـربان گاه رفـتـند
با حنجر خود بوسه از خنجر گرفتند
از جان و دل یک یا علی گفتند و رفتند
جـام ولا از سـاقـی کـوثـر گرفـتـند