دکترین سنتی هوایی که از زمان نظریه‌پردازان اولیه مانند جولیو دوئه و بیلی میچل شکل گرفت، بر مجموعه‌ای از اصول بنیادین استوار بوده است. این اصول، که برای دهه‌ها بنیان ساختار و عملیات نیروهای هوایی بزرگ جهان بوده‌اند، بر این فرض کلیدی بنا شده‌اند که “هر کس آسمان را کنترل کند، عموماً سطح زمین و دریا را نیز کنترل می‌کند”. بر اساس این پارادایم، قدرت هوایی یک نیروی ذاتاً راهبردی و عمدتاً تهاجمی است که هدف اصلی آن کسب “برتری هوایی” به عنوان اولین و ضروری‌ترین گام برای دستیابی به پیروزی در هر جنگی است. این دکترین، موفقیت‌های چشمگیری را در جنگ‌های قرن بیستم، از جنگ جهانی دوم تا عملیات طوفان صحرا، رقم زد و این باور را تثبیت کرد که یک نیروی هوایی قدرتمند می‌تواند با نابود کردن نیروی هوایی دشمن و زیرساخت‌های آن، راه را برای پیروزی نیروهای زمینی و دریایی هموار سازد.

هرکشوری -مانند ایران- که امروزه بخواهد یک نیروی هوایی مدرن را طرح ریزی کند بایستی با علم بر تحولات اخیر میادین نبرد این مهم را صورت دهد. به زبان ساده، ایجاد یک نیروی هوایی مدرن و کارآمد، دیگر صرفا معطوف به خریداری بهترین جنگنده برتری هوایی نیست. بنابراین زمانی که از یک نیروی هوایی مدرن سخن میرانیم، منظور خریداری تعداد بی‌شماری ادوات نظامی و جبران “کمیت ناوگان هوایی” نیست. بلکه هدف از نگارش این مقاله، شکستن تفکرات سنتی از نیروی هوایی و آشنایی خواننده با مفهوم نیروی هوایی مدرن است. به زبان ساده‌تر، یک نیروی هوایی مدرن یعنی نیرویی که بتواند از تمام داشته‌های خود به هوشمندانه‌ترین راه ممکن استفاده کند. این هدف با به خدمت گرفتن تعدادی جنگ افزارهای جدید و درعین حال، بازسازی ظرفیت‌های فعلی قابل دستیابی است.

باز تعریف مفهوم نیروی هوایی مدرن

در دهه‌های اخیر، تحولات فناورانه و به‌ویژه توسعه پدافندهای هوایی پیشرفته، مفهوم سنتی “برتری هوایی” را به چالش کشیده‌اند. دیگر نمی‌توان مانند گذشته به برتری هوایی مطلق در میدان نبرد، به‌ویژه در جنگ با قدرت‌های هم‌سطح یا نزدیک به آن، تکیه کرد. نمونه بارز این تحول، جنگ اوکراین است؛ جایی که هیچ‌یک از طرفین نتوانسته‌اند برتری هوایی پایداری به دست آورند و جنگ به شکلی فرسایشی ادامه دارد.

جنگنده های F-16 اهدایی به اوکراین هیچگاه به تنهایی توانایی برگرداندن ورق جنگ با روسیه را ندارند.

در نتیجه، کشورهای پیشرفته‌ای چون ایالات متحده، ناتو، چین و حتی پاکستان، در حال بازتعریف راهبردهای نیروی هوایی خود هستند تا در آینده بتوانند نوعی برتری هوایی جدید و متناسب با تهدیدات پیچیده امروزی کسب کنند. عامل اصلی این بازتعریف، رشد سامانه‌های پدافندی چندلایه، متحرک و شبکه‌محور است؛ سامانه‌هایی که با هدف افزایش ریسک و هزینه برای مهاجم طراحی شده‌اند و در قالب مفهومی به نام «ممانعت دسترسی/منع منطقه‌ای» (Anti-Access/Area Denial – A2/AD) شناخته می‌شوند. اسرائیل و کشورهای حاشیه خلیج فارس نمونه‌هایی از بهره‌برداران چنین سازوکارهایی هستند که تعداد کثیری سیستم پدافندی متنوع را در جغرافیای کوچک به شکل چند لایه کاربری میکنند.

در این فضا، «ممانعت هوایی» به جای «برتری هوایی» به هدف واقع‌بینانه‌تری تبدیل شده است؛ هدفی که ایران نیز باید در مسیر آن حرکت کند. با توجه به واقعیت‌های اقتصادی و توازن قوا، حتی بازسازی کامل نیروی هوایی ایران نیز در کوتاه‌مدت نمی‌تواند برابری با ناتو یا آمریکا ایجاد کند. بنابراین، نیروی هوایی ایران باید بر دکترین‌هایی چون دفاع غیرخطی، عملیات پراکنده و جنگ‌های پارتیزانی هوایی تمرکز کند تا بتواند در محیط‌های A2/AD، بازدارندگی مؤثر و پایداری نسبی ایجاد کند.

گریزی بر میادین نبرد مدرن و جنگ هیبریدی

در میدان نبرد مدرن، مرز میان جنگ و صلح به‌طور فزاینده‌ای محو شده و مفهوم سنتی از تقابل نظامی-سیاسی جای خود را به وضعیت‌های مبهم‌تری داده است. این وضعیت که با عنوان «جنگ هیبریدی» یا «منطقه خاکستری» شناخته می‌شود، به‌ویژه در رقابت میان بازیگران بزرگ مانند روسیه، چین، آمریکا، اروپا، و حتی ایران و اسرائیل نمود یافته است.

در جنگ هیبریدی، ابزارهای نظامی متعارف با تاکتیک‌های نامتقارن، عملیات سایبری، جنگ اطلاعاتی، نفوذ امنیتی، فشارهای اقتصادی و دیپلماتیک تلفیق می‌شوند. هدف این راهبرد، تغییر تدریجی توازن قوا بدون عبور از آستانه جنگ کلاسیک و در عین حال، فلج‌سازی چرخه تصمیم‌گیری دشمن از طریق ایجاد چندلایه بازدارندگی شناختی در تمام حوزه‌های زمینی، دریایی، هوایی، فضایی و سایبری است.

این نوع نبرد، فراتر از یک استراتژی نظامی صرف، یک چارچوب ژئوپلیتیکی جامع است که محیط راهبردی را به نفع بازیگر تهاجمی شکل می‌دهد و مانع مداخله مؤثر دشمن می‌شود. نمونه بارز این الگو، حملات اسرائیل علیه ایران در جنگ ۱۲ روزه است؛ که شامل ترور هدفمند فرماندهان، استفاده از عوامل نفوذی مسلح به مهمات دورایستا، و حمله به مراکز کلیدی دولتی بوده است. این اقدامات، همگی در چارچوب جنگ هیبریدی و بهره‌برداری از شکاف‌های امنیتی و شناختی انجام شده‌اند. دستیابی به یک راهکار جامع برای مقابله با جنگ هیبریدی دشمن از اهداف این نگاره نیست، با این حال جنگ ۱۲ روزه بار دیگری توجهات را به اهمیت داشتن یک نیروی هوایی مدرن جلب کرد.

ایجاد نیروی هوایی مدرن بخش نخست: دکترین

ایجاد یک نیروی هوایی مدرن پیش از هر چیز مستلزم شکل‌گیری یک دکترین مفهومی و عملیاتی است. این دکترین، همچون نرم‌افزاری، هدایت‌گر تسلیحات و تجهیزات (سخت‌افزار) خواهد بود و باید مستقل از سیاست و استراتژی، به عنوان چارچوبی ثابت، به پرسش‌های بنیادی نیروی هوایی پاسخ دهد. خرید پلتفرم‌های پیشرفته بدون این چارچوب مفهومی، بی‌اثر و گمراه‌کننده خواهد بود.

دکترین نوین قدرت هوایی باید بر چهار اصل اساسی بنا شود:

  1. تأثیرمحور (Effects-Based)
    تمرکز دکترین مدرن بر دستیابی به نتایج عملیاتی مشخص است، نه بر ابزار یا تسلیحات خاص. مهم نیست از چه پلتفرمی استفاده می‌شود، بلکه مهم آن است که ترکیب ابزارها، مؤثرترین خروجی عملیاتی را داشته باشد.
  2. یکپارچگی چندحوزه‌ای (Multi-Domain Integration)
    نیروی هوایی دیگر صرفاً بازیگری در آسمان نیست. باید توان هماهنگ‌سازی عملیات در حوزه‌های هوا، زمین، دریا، فضا و سایبر را داشته باشد. این هم‌افزایی چنددامنه‌ای، کلید برتری در میدان نبرد مدرن است.
  3. فرماندهی متمرکز، کنترل توزیع‌شده، اجرای غیرمتمرکز (C2DE)
    در ساختار مدرن فرماندهی، سیاست‌گذاری و جهت‌گیری راهبردی در مرکز باقی می‌ماند، اما اختیارات اجرایی به یگان‌های میدانی تفویض می‌شود. این امر به نیروها امکان واکنش سریع و ابتکار در شرایط پویا و تهدیدات هم‌تراز می‌دهد.
  4. پیوستار رقابت (Competition Continuum)
    دکترین مدرن، محیط را به‌مثابه یک طیف مداوم از همکاری، رقابت پنهان و درگیری علنی می‌بیند. بنابراین قدرت هوایی باید در تمام مراحل رقابت – از بازدارندگی گرفته تا عملیات دقیق و اطلاعاتی – فعال و مؤثر باشد.

کشورهای پیشرو مانند ایالات متحده، ناتو و برخی شرکای منطقه‌ای، مأموریت‌های نیروی هوایی خود را در قالب پنج وظیفه اصلی تعریف می‌کنند که در کنار یکدیگر، ستون فقرات توانمندی عملیاتی آن را تشکیل می‌دهند. این مأموریت‌ها عبارت‌اند از: برتری هوایی، حمله در گستره جغرافیایی، اطلاعات و شناسایی یکپارچه، تحرک سریع، و فرماندهی و کنترل. این پنج حوزه نه به‌عنوان ستون‌هایی مستقل، بلکه به‌صورت کاملاً وابسته و هم‌افزا عمل می‌کنند و ضعف در هرکدام می‌تواند کل ساختار را دچار اختلال کند.

نخستین مأموریت و مهم‌ترین آن، برتری هوایی است که پیش‌نیاز موفقیت در هر عملیات دیگر به شمار می‌رود. هیچ عملیات زمینی، دریایی یا حتی دفاع هوایی مؤثری بدون تسلط بر آسمان نمی‌تواند پایدار باشد. این مأموریت شامل دو بخش اساسی است: عملیات آفندی ضدهوایی (OCA) که با هدف نابودی توانمندی‌های هوایی دشمن در نزدیک‌ترین فاصله به منشأ آن‌ها انجام می‌شود، و عملیات پدافندی (DCA) که در آن از حریم هوایی خودی در برابر نفوذ و حمله دشمن دفاع می‌شود. این دو بخش، مکمل یکدیگر بوده و در کنار هم برتری هوایی پایدار را تضمین می‌کنند.

دومین مأموریت، حمله در گستره جغرافیایی است؛ یعنی توانایی تهدید یا انهدام هر هدفی در هر نقطه از یک جغرافیای وسیع. این مأموریت، شالوده بازدارندگی استراتژیک کشورهایی مانند ایالات متحده است و شامل حملات متعارف و هسته‌ای می‌شود. بمب‌افکن‌های استراتژیک دوربرد که توانایی حمل مهمات سنگین در برد بالا دارند، ابزار اصلی اجرای این مأموریت‌اند. البته در مورد کشوری مانند ایران که فاقد دکترین هسته‌ای است، این مأموریت می‌تواند در قالب توانمندی‌های محدود فرامنطقه‌ای معنا پیدا کند.

سومین رکن، اطلاعات، نظارت و شناسایی یکپارچه (ISR) است که به‌عنوان “چشم همیشه بیدار” نیروی هوایی شناخته می‌شود. مأموریت ISR از طریق سنسورها، پهپادها، رادارها و سامانه‌های اطلاعاتی، آگاهی موقعیتی مستمر و دقیق برای فرماندهان فراهم می‌آورد. بدون ISR مؤثر، حملات کور و ناهماهنگ خواهند بود و برتری هوایی نیز شکننده می‌شود. در کشورهای دارای منابع محدودتر مانند ایران، این مأموریت باید به شکل منطقه‌ای و متمرکز بر اولویت‌های تهدید، به‌ویژه در جنوب غرب آسیا، تعریف و اجرا شود.

چهارمین مأموریت، تحرک سریع هوایی است که شامل دو عنصر اساسی حمل‌ونقل هوایی (Airlift) و سوخت‌رسانی هوایی (Aerial Refueling) می‌شود. این قابلیت‌ها امکان جابه‌جایی سریع نیروها، تجهیزات و پشتیبانی لجستیکی را در هر زمان و مکان فراهم می‌کنند. در میدان نبرد مدرن، چابکی عملیاتی و توان تحرک، به‌ویژه در واکنش به بحران‌ها، عاملی تعیین‌کننده است. برای کشوری مانند ایران، این توانمندی در مقیاس داخلی و برای حفظ اتصال مؤثر میان پایگاه‌های متعدد کشور اهمیت حیاتی دارد.

پنجمین و آخرین مأموریت، فرماندهی و کنترل (C2) است. این مأموریت در واقع شبکه عصبی نیروی هوایی محسوب می‌شود که به واسطه آن، همه مأموریت‌ها با یکدیگر هماهنگ و هم‌جهت می‌شوند. C2 شامل زیرساخت‌های ارتباطی مقاوم، فرآیندهای تصمیم‌گیری سریع و مدیریت اطلاعات در سطوح مختلف است. بدون یک شبکه فرماندهی و کنترل مؤثر، حتی پیشرفته‌ترین هواپیماها و سامانه‌ها نیز کارایی لازم را نخواهند داشت، زیرا تصمیمات کلان راهبردی و اجرای مؤثر تاکتیکی دچار اختلال می‌شود.

باید تاکید کرد که این پنج مأموریت، به‌طور کامل به یکدیگر وابسته‌اند. حمله بدون برتری هوایی خطرناک و غیرممکن است. برتری هوایی بدون ISR و فرماندهی مؤثر ناپایدار است. هیچ‌یک از این مأموریت‌ها بدون تحرک لجستیکی قابل دوام نیست. بنابراین، ساخت یک نیروی هوایی مدرن نیازمند توسعه‌ی متوازن و یکپارچه در هر پنج حوزه است؛ هر حوزه نیز خود نیازمند جنگ‌افزارها و زیرساخت‌های مخصوص به خود است. از پهپادهای شناسایی گرفته تا هواپیماهای سوخترسان، گشت دریایی، ترابری، جنگال، جت‌های جنگنده و آواکس. برخی از این نیازمندی‌ها در کشور ما وجود دارند که میتوان از آنها بهره برد و برخی موجود نیستند که بایستی در کوتاه مدت از کشور ثانویه خریداری شوند. موضوع دیگری که باید به آن توجه کرد، پیش نیازهای “حفاظت” و “استمرار عملیات” یک ناوگان هوایی است که در ادامه مختصری به آن اشاره میشود.

ایجاد نیروی هوایی مدرن – بخش دوم : پدافند هوایی و موشکی چندلایه یکپارچه

یک نیروی هوایی مدرن باید از توان دفاعی قدرتمند برای بقا و حفاظت از دارایی‌های خود برخوردار باشد. خصوصا بتواند از غافلگیری یگان‌های عملیاتی جلوگیری کند. یک  پدافند مؤثر، صرفاً مجموعه‌ای از سامانه‌های پدافندی نیست، بلکه یک سیستم از سیستم‌ها است که متشکل از رادارها، تسلیحات، پرسنل، رویه‌ها و سامانه‌های فرماندهی هماهنگ است.

سیستم‌های دفاع هوایی چندلایه یکپارچه

پدافند سه عملکرد کلیدی را انجام می‌دهد که در یک چرخه تکرار میشوند:

  1. نظارت هوایی دائمی: شامل کشف اهداف هوابرد، تشخیص مسیر پروازی، شناسایی دوست یا دشمن بودن، همبسته‌سازی داده‌ها و حفظ نظارت مستمر بر تهدیدات.
  2. مدیریت نبرد: فرآیند گذار از شناسایی تهدید به اقدام است. شامل ارزیابی تهدید، تصمیم درگیری، انتخاب سلاح و صدور مجوز درگیری.
  3. کنترل سلاح :فرمان آتش، قفل روی هدف، رهگیری، هدایت تا انهدام هدف و ارزیابی نهایی از وضعیت.

ایجاد نیروی هوایی مدرن – بخش سوم: ساخت و پایداری نیرو

در جنگ‌های بلندمدت، پیروزی وابسته به توانایی در تداوم عملیات و بازتولید قدرت است، نه صرفاً به تعداد جنگنده‌ها در آغاز نبرد. به همین دلیل، صنایع دفاعی باید انعطاف‌پذیر، مقاوم و متصل به زنجیره تأمین قابل اتکا باشد. ساخت موشک، نگهداری هواپیما، تولید قطعات یدکی و مهمات، همگی باید در مقیاسی صنعتی و پایدار انجام شوند.

در کنار آن، سرمایه انسانی متخصص شرط کلیدی پیشرفت است. کمبود خلبان، متخصصان نگهداری، مهندسان سایبری و اپراتورهای سیستم‌های نوین، از چالش‌های اصلی امروز و فردای نیروهای هوایی مدرن است. به همین دلیل، بازنگری در نظام آموزشی و توسعه نیروی انسانی حرفه‌ای ضروری است.

همچنین، زیرساخت‌های پایگاهی سنتی دیگر پاسخ‌گوی نیازهای جنگ مدرن نیستند. به دلیل افزایش دقت موشک‌های دوربرد دشمن، باید پایگاه‌ها به شکل پراکنده، استتار شده و متحرک بازطراحی شوند. استفاده از فرودگاه‌های غیرنظامی، پناهگاه‌های تقویت‌شده و پایگاه‌های موقت، بخشی از مدل جدید «پایگاه‌بندی چابک» است که باید به‌صورت استاندارد درآید.

ایجاد نیروی هوایی مدرن – بخش چهارم: برآورد تجهیزات مورد نیاز برای نوسازی نیروی هوایی ارتش

برآورد دقیق از نوع و تعداد تجهیزات مورد نیاز برای نوسازی و ارتقاء نیروی هوایی ایران، موضوعی پیچیده و وابسته به اطلاعاتی است که غالباً در دسترس عمومی قرار ندارند. حتی در صورت انجام چنین برآوردی، تأمین این تجهیزات و خرید آن‌ها از کشورهای ثالث، با فرض فراهم بودن منابع مالی، به‌شدت تحت تأثیر محدودیت‌های سیاسی و بین‌المللی قرار خواهد گرفت. با این وجود، می‌توان تصویری کلی و کاربردی از نیازهای آتی این نیرو ترسیم کرد.

جنگنده چندمنظوره سوخو-۳۵

بازسازی توان نیروی هوایی ایران فرآیندی زمان‌بر و پرهزینه است. لذا ضروری است این روند بر اساس تعریف اولویت‌ها در سه بازه زمانی کوتاه‌مدت (۱ تا ۳ سال)، میان‌مدت (۳ تا ۷ سال) و بلندمدت (۷ تا ۱۵ سال) دنبال شود.

در شرایط کنونی، اولویت نخست، بازپس‌گیری کنترل آسمان کشور از نیروهای متخاصم است. با سلب آزادی عمل نیروی هوایی دشمن، می‌توان ضمن حفاظت از مراکز نظامی، صنعتی و اقتصادی، امکان تداوم عملیات‌ بازوی تهاجمی کشور شامل سامانه‌های پهپادی، کروز و بالستیک را فراهم ساخت.

تجربیات جنگ ۱۲ چند نکته را به اثبات رساند. نخستین نکته آسیب پذیری بالای سیستم‌های راداری زمین‌پایه بود. شبکه هشدار زودهنگام پدافند هوایی ایران احتمالا شامل بیش از ۳۰ ایستگاه راداری است که متشکل از ۲ جز اصلی میشوند. جز اول رادارهای فرا افق‌نگر از خانواده نذیر، قدیر و سپهر با برد بهینه متوسط بیش از ۶۰۰ کیلومتر است که در دو دهه اخیر در چند نوبت ساخته شده و شمار آن ها به بیش از ۱۸ ایستگاه میرسد.

به علاوه جز دوم یعنی ایستگاه‌های راداری که برحسب مطالعات جغرافیایی پیش از انقلاب در مرکز، غرب و جنوب کشور دایر شدند. پسا جنگ جهانی دوم و تا قبل از جنگ تحمیلی، مجموعا ۲۰ سایت راداری ثابت با همکاری انگلستان و ایالات متحده در ایران ساخته شد و یا مشغول به ساخت بودند. البته در زمان آغاز جنگ تحمیلی تنها ۱۲ سایت راداری فعال در کشور وجود داشت که برد بهینه ۴۰۰ کیلومتری داشتند. امروزه این رادارها به نام شبکه سپهر شناخته میشوند.

برحسب مطالعات انجام شده با همکاری ایران و ایالات متحده برنامه ای برای ساخت ۲۳ ایستگاه راداری جدید و افزایش مجموع رادارها به ۴۳ ایستگاه در کنار خرید ۸ فروند هواپیمای آواکس وجود داشت که هرگز  انجام نشد. با این حال برخی رادارهای جدید فرا افق نگر در محل در نظر گرفته شده برای این ۲۳ سایت دایر شدند.

در جریان جنگ اخیر، ایستگاه‌های راداری «سپهر» در کرج، تبریز، بابلسر، همدان، دزفول و اصفهان، به‌همراه رادارهای فرا افق‌نگر در گرمسار، تهران، رامسر، کردستان، ایلام، اهواز، دشت ارژن فارس و یزد مورد هدف قرار گرفتند. این حملات موجب تضعیف سیستم هشدار اولیه و ایجاد شکاف در کشف تهدیدات شدند.

در ساختار پدافندی ایران، رادارهای هشدار اولیه وظیفه دارند تهدیدات را شناسایی و به سایر اجزا از جمله رادارهای تاکتیکی و سامانه‌های رهگیر اطلاع‌رسانی کنند. در شرایط عادی، برای کاهش استهلاک و جلوگیری از کشف توسط دشمن، بخش عمده‌ای از سامانه‌های پدافندی و جنگنده‌ها در وضعیت آماده‌باش قرار ندارند.

اما با نابودی ایستگاه‌های راداری مستقر در ارتفاعات، حتی با استقرار رادارهای تاکتیکی در مناطق جایگزین، جغرافیای کوهستانی غرب کشور باعث شد که کشف اهداف در ارتفاع کمتر از ۱۵هزار پا عملاً ناممکن شود و حملات هوایی دشمن به مناطق مرکزی تسهیل گردد.

بنابراین مهم ترین نیازهای فعلی ما چاره اندیشی برای این محدودیت جغرافیایی است که به کور شدن پدافند منجر شده است.

مسلما پاسخ به این نیاز در چهارچوب رادارهای هواپایه است. رادارهای هواپایه که گاه با نام آواکس از آن ها یاد میشود. اما باید توجه داشت که هواپیمای آواکس با هواپیمای هشدار زودهنگام متفاوت است. آواکس ها علاوه بر داشتن قابلیت های راداری، با بهره گیری از امکانات شبکه محور و خصوصا لینک ماهواره‌ای امن، امر فرماندهی و کنترل میدان را نیز انجام میدهند. یعنی اطلاعات را نه تنها از رادار خود، بلکه از تمامای اجزای موجود در شبکه (سایر رادارهای هواپایه و زمین پایه، ناوها، جت های جنگنده و..) دریافت کرده، تجزیه و تحلیل نموده و تصمیم گیری میکنند. فراهم کردن چنین بستری در کشور ما چندین سال زمان خواهد برد.

در یک نگاه واقع بینانه اما امکان عملیاتی کردن رادارهواپایه (بدون بخش فرماندهی و کنترل) در سریع ترین زمان ممکن با تغییر کاربری ایلوشین های موجود وجود دارد تا در سال های بعد به عنوان یک پلتفرم آواکس بالغ ارتقا یابد.

اما رکن بعدی نیروی هوایی طبیعتا جت های جنگنده خواهد بود. بدون اغراق نیروی هوایی کشوری به وسعت ایران نیازمند دستکم ۴۰۰ هواپیمای جنگنده است. از این تعداد گروهی به جنگنده برتری هوایی، گروهی به جنگنده مولتی رول سنگین و گروهی به جنگنده مولتی رول سبک قابل تقسیم است. قدر مسلم آن است که عملیاتی کردن این تعداد جنگنده بازهم در کوتاه مدت امکان پذیر نیست.

معروف است که آبراهام والد با بررسی هواپیماهای متفقین دریافت که هواپیماهایی که از مأموریت برمی‌گشتند، بیشتر در بخش‌هایی مثل بال و بدنه گلوله خورده‌اند. این بخش‌ها، نقاطی هستند که حتی با اصابت گلوله، هواپیما توانسته به پایگاه برگردد. بنابراین باید جاهایی را تقویت کرد که گلوله نخورده‌اند یا گلوله کمتری خوردند، چون اگر به آن نقاط گلوله بخورد، احتمالاً هواپیما سقوط می‌کند و هرگز بازنمی‌گردد.

آبراهام والد

نیروی هوایی نیز بایستی در کوتاه مدت از این تجربه استفاده کرده و به تقویت پایگاه های مرکزی خود (تهران، اصفهان، شیراز) بپردازد. هرچند پایگاه های غربی کشور (تبریز، همدان، دزفول) خط مقدم دفاع در برابر صهیونیست هستند اما در عصر تسلیحات دوربرد، این پایگاه ها بدون تعداد انبوهی سیستم پدافندی، در خطر سرکوب قرار دارند حتی پیش از آنکه بتوانند موثر واقع شوند. تهران به عنوان پایتخت و رکن فرماندهی نیروهای نظامی و اصفهان/شیراز به عنوان پایگاه هایی که باتوجه به جغرافیای خود، آسیب نسبتا کمتری دیدند شناخته میشود.

برحسب مطالعات گذشته، نیروی هوایی ایران نیازمند دستکم ۵ هواپیمای هشدار زودهنگام است که با احتساب هواپیماهای رزرو به ۸ فروند نیز میرسد. مسلم است که دستیابی و عملیاتی کردن این تعداد هواپیماپیمای هشدار زودهنگام در کوتاه مدت میسر نیست. بنابراین بهترین راه در افق سه سال آینده، همکاری با کشوری ثانویه و تولید یک نسخه داخلی در تعداد انگشت شمار است. هواپیمایی ایلوشین-۷۶ یک پلتفرم ایده آل است که هم در روسیه و هم در چین به عنوان هواپیمای هشدار زودهنگام توسعه داده شده است. این هواپیما در کشور ما نیز به تعداد مناسب عملیاتی است. باتوجه به فراهم بودن امکانات اورهال و تعمیرات این پلتفرم در داخل کشور، خرید هواپیماهای نوساز یا کم کارکرد نیز میسر خواهد بود. نیروی هوایی ایران در کوتاه مدت نیازمند حداقل ۲ یا ۴ هواپیمای هشدار زودهنگام است تا نصف این تعداد به شکل عملیاتی و سایرین به شکل رزرو به فعالیت بپردازند. برد راداری معقول این هواپیماها بایستی دستکم ۴۰۰ کیلومتر باشد.

پوشش تقریبی با ۴ هواپیمای هشدار زودهنگام با برد راداری ۴۰۰ کیلومتر

از طرفی تمرکز فعلی ایران باید حول محور به خدمت گیری یک پلتفرم برتری هوایی در تعداد معقول نیز باشد. از میان گزینه های موجود، جنگنده سوخو۳۵ میتواند این نقش را ایفا کند. به خدمت گیری و استقرار ۲۴ فروند هواپیمای برتری هوایی (دو اسکادران) در پایگاه هوایی هشتم شکاری اصفهان و یکم شکاری مهرآباد قابل اجرا خواهد بود. در ادامه افزایش این تعداد به ۳ یا ۴ اسکادران (۳۶ تا ۵۰ فروند جنگنده) مورد انتظار است. طبیعتا در ادامه باید زیرساخت های عملیاتی همانند هواپیمای سوخت رسان و… نیز تهیه شود.

همانگونه که گفته شد، دارایی های آتی نیروی هوایی بایستی در مرکز و شمال کشور مستقر شده و با ایجاد یک چتر پدافند در نقاط پرجمعیت، از زیرساخت های نظامی-اقتصادی و به ویژه بازوی موشکی حمایت کنند.

  • به اشتراک بگذارید:

دیدگاه

  • دیدگاه های شما پس از تایید مجموعه تحلیلی خبری تحــولات جهــان اســلام در سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی توهین، تهمت و افترا باشند منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیرمرتبط باشند منتشر نخواهد شد.