تهدیدات سوریه علیه ایران

در این مقاله به احصاء و تشریح تهدیدات بالقوه سوریه علیه جمهوری اسلامی ایران و محور مقاومت میپردازیم. در این زمینه، ابتدا در یک برآورد راهبردی، فرصت-تهدیدهای ناشی از اقدامات رژیم صهیونیستی در حوزه سوریه را تشریح کردیم؛ زیرا این رژیم مصدر تولید جدیترین تهدیدها علیه مقاومت در جغرافیای سوریه است. اما همان اقدامات، فرصتهای قابل توجهی را نیز در اختیار مقاومت قرار داده که در قسمت پیشین مورد توجه قرار گرفت.
مجموعاً ۱۴ تهدید علیه جمهوری اسلامی ایران و مقاومت میتوان برشمرد که منشأ آن در کشور سوریه قرار دارد. این ۱۴ تهدید را باید در کنار ۶ تهدیدی قرار داد که اقدامات رژیم صهیونیستی در حوزه سوریه برای مقاومت و ایران پدید آورده است (در مقاله قبلی به این ۶ تهدید اشاره شد.) در نتیجه جغرافیای سوریه، مصدر ۲۰ تهدید علیه مقاومت میباشد.
در بحث تهدیدات بالقوه و بالفعل، باید به جهتگیری کلان دولت جدید سوریه توجه داشت. از نگاه حاکمان جدید دمشق، سوریه به قدری آسیب دیده که حکومت باید تمام تمرکز خود را بر معادلات داخلی قرار دهد و نخواهد خاک سوریه مصدر تهدید برای کشورهای دیگر باشد. با این حال تهدیداتی از ناحیه رژیم، دولت جدید و بازیگران اصلی (قسد، شیعیان اثنی عشری و علویها) به صورت بالقوه یا بالفعل متوجه ماست. ضمن اینکه اصل «الگوی سرنگونی بشار» به عنوان تهدید علیه ایران و مقاومت مطرح است. به عبارت دیگر، دولت الجولانی تعمدی برای تهدیدزایی علیه ایران ندارد؛ اما روندهای جاری و فعل و انفعالاتی که در سوریه وجود دارد، تهدیداتی را به صورت بالقوه و بالفعل برای ایران و مقاومت پدید آورده است.
تهدیدات ۱۴ گانه مذکور را میتوان اینگونه دستهبندی کرد:
- تسری الگوی سقوط بشار برای ایران، عراق و لبنان:
- تبدیل رژیمچنج در سوریه به الگویی در زمینه گشایش زندگی مردم
- توسعه مدل میلیتاریزم و تکیه به اقلیت رادیکال مسلح برای سرنگونی نظامها
- تقویت انگاره «فروپاشی اقتصادی» مقدمهای برای سقوط نظامهای سیاسی
- تخریب وجهه (اخلاقی) «مدافعان حرم»
- تهدیداتی که از ناحیه کشور سوریه، متوجه مقاومت میشود:
- خطر فاجعهبار تجزیه سوریه
- توسعه گرایش به میلیتاریزم رادیکال در میان اهل سنت لبنان و عراق
- تقویت رویکردهای ضدشیعی در میان اهل سنت منطقه
- تهدیدات بالقوه از طرف حکومت جدید دمشق
- سختگیری و برخورد با ایرانیتبارها و اموال و داراییهای ایرانیان
- درگیریهای مرزی با لبنان و متعاقباً گسترش دایره جغرافیای عملیات یونیفل
- فشار علیه ایران و لبنان برای بازگرداندن آوارگان
- تهدیدات بالقوه از طرف اقلیتهای بزرگ سوری
- قسد:
- پژاکافزایش توان قسد نسبت به مرکزیت پکک
- سرخوردگی از ایران و مرزبندی با مقاومت
- علویها:
- چرخش به سمت طرفهای دیگر و فاصلهگیری از مقاومت در کنار از دست دادن هر گونه انگیزه برای مقابله با رژیم صهیونیستی
- قسد:
در این متن، مهمترین تهدیدات بالقوه علیه جمهوری اسلامی ایران احصا شدهاند؛ اما باید توجه کرد که تنها پایه برنامهریزی تهران برای کشور سوریه بحث تهدیدات بالقوه نیست. یکی از مهمترین مواردی که به موقعیت ایران در عرصههای مختلف آسیب زده، مسأله «عدم جامعنگری» و «تقلیل امر سیاستگذاری به یک یا چند مسأله خاص» است. در اینجا نیز اگر قرار باشد صرفاً تهدیدات بالقوه پایه سیاستگذاری قرار گیرند، خروجی نهایی نمیتواند به دستاوردهای پایدار و تأمین بیشتر منافع ایران و همپیمانان منطقهای آن منتهی شود!
در این راستا، در کنار تهدیدات، میتوان به فرصتهای موجود در کشور سوریه و همچنین مقدورات (شامل نقاط قوت و ضعف) محور مقاومت نیز توجه ویژهای داشت و سپس بر پایه موارد چهارگانه مذکور در مقدمه قسمت پیشین این برآورد راهبردی («تحدید اهداف راهبردی و ژئوپلتیکی»، «تخمین سناریوهای آینده سوریه بر پایه «روند تحولات جاری» و «بافت درونی جامعه سوریه»، «احصاء بازیگران داخلی سوریه» و «تحلیل و تجزیه برنامه کشورهای خارجی (به تفکیک) با تقاطعگیری از بندهای دوم و سوم»)، برای محور مقاومت در جغرافیای سوریه نقشهراه طراحی کرد.
بیشتر بخوانید: اقدامات رژیم صهیونیستی در سوریه؛ فرصتها و تهدیدات برای ایران
از همین جاست که برآورد «تهدیداتی که در کشور سوریه علیه محور مقاومت وجود دارد»، اهمیت پیدا میکند و تلاش شد طی دو قسمت، مهمترین موارد آن تشریح شود. هرچند این برآورد راهبردی به صورت مستقل از بحث اقدامات رژیم نوشته شده؛ اما پیشنهاد میشود ابتدا قسمت اول (ناظر به اقدامات رژیم صهیونیستی در سوریه) مطالعه شده و در ادامه متن ذیل مورد توجه قرار گیرد.
تسری الگوی سقوط بشار برای ایران، عراق و لبنان؛ هم فرصت هم تهدید!
از سال ۱۳۹۳ با اعلان خلافت داعش و تبدیل آن به «تهدید اول» – در مقایسه با حکومت وقت سوریه یا دیگر بازیگران فعال در این کشور – در فضای رسانهای و فکری جهان، ایرانیان نیز به طور جدی از وضعیت وقت سوریه واهمه داشتند و «سوریهسازی» به یکی از ترمهای هراسناک در فضای فکری ایران تبدیل شده بود. جمهوری اسلامی نیز با بهرهگیری از همین فاکتور، طی حدود ۱۲ سال – به تلویح یا تصریح – نخبگان سیاسی و حتی تودههای متمایل به اپوزیسیون را از «سوریهسازی ایران» میترساند! حتی بعد از سقوط حکومت داعش نیز «تجربه سوریه پساز بحران» با استناد به آمارهایی نظیر حجم آوارگان، فروپاشی اقتصادی، از بین رفتن تمامیت ارضی و… وحشتآفرین توصیف میشد. در همه موارد نیز استنادات به قدری محکم و مستدل است که اقناع صورت میگرفت. به همین جهت، حتی تودههای مخالف نظام مقدس جمهوری اسلامی نیز از ترس تکرار تجربه سوریه، به سمت تظاهراتهای خیابانی و فضای شبیه به ۲۰۱۱ نمیرفتند.
اما سقوط سریع السیر حکومت در سوریه طی ۱۱ روز جنگ و فضای کشور سوریه بعد از سقوط اسد، عملا باطل السحر «هشدار نسبت به تکرار تجربه سوریه در ایران» شده است! اولاً حکومت سوریه از درون چنان پوسیده بود که با یک تلنگر دچار فروپاشی شد و دوام نیاورد؛ ثانیاً تجربه نشان داد که – دست کم در ماه های اخیر – تغییر حکومت در سوریه منجر به روی کار آمدن داعش، جنگ بیانتها و… نشد! در نتیجه، در افکار عمومی بخشی از جامعه ایرانی هزینه بقای اسد بیشتر از سقوط وی تلقی شد!
نفس مقایسه میان سرنوشت بحران سوریه و فضای سوریه پسااسد با وضعیت ایران، واجد تهدیدات و فرصتهایی برای جمهوری اسلامی است که در ادامه، تهدیدات را تشریح میکنیم. در اینجا باید تأکید کرد که علاوه بر تهدیدات چهارگانهای که ارائه شده، چند فرصت نیز برای مقاومت در این زمینه (نحوه سرنگونی بشار اسد) به وجود آمده که تشریح آن در این مقال نمیگنجد. مهمترین تهدیدات ناشی از کیفیت سقوط حکومت سوریه عبارتند از:
۱. تبدیل رژیمچنج در سوریه به الگویی در زمینه گشایش زندگی مردم
کلیه شاخصهای اقتصادی نشان میدهد سوریه از سال ۲۰۲۰ دچار فروپاشی اقتصادی شد و کلیه شاخصهای اقتصادی به صورت شتابان بدتر شدن وضعیت معیشت مردم را نشان میداد. با توجه به اینکه اجرای قانون تحریم «قیصر» (سزار) دقیقاً از همین سال آغاز شد، برداشت عمده کارشناسان و ناظران خارجی این بود که نقش مخرب تحریم در فروپاشی اقتصادی سوریه بیشتر از تأثیرات منفی جنگ داخلی است!
از این منظر، با توجه به اینکه تحریمها در ایران سابقه بیشتری دارد و طی یک دهه اخیر فشار مضاعفی بر معیشت مردم وارد کرده است، انگاره «فروپاشی اقتصادی در سایه تحریم» در ایران نیز هواداران جدی دارد و حتی نگارنده نیز– در صورت تداوم تحریم و عدم به کار بستن راهکار مناسب برای خنثیسازی پیامدهای تحریم – نمیتواند انگاره فروپاشی اقتصادی در آینده را رد کند! در چنین فضایی، تبلیغ این نکته که تجربه سوریه نشان میدهد تغییر حاکمیت، به تحریم پایان میدهد و راه بازسازی اقتصاد ملی کشور و بهبود معیشت مردم را باز میکند، باعث میشود تا بخشی از جامعه که مخالف نظام هستند از رژیمچنج با جدیت بیشتری حمایت کنند! در واقع، اگر تا قبل از سقوط دولت بشار اسد، سوریههراسی باعث میشد انگیزه برای مقابله با حاکمیت کاهش پیدا کند، این بار الگوی سوریه اثر معکوس دارد و انگیزه را در میان بدنه (داخلی) اپوزیسیون افزایش میدهد.
۱. توسعه مدل میلیتاریزم و تکیه به اقلیت رادیکال مسلح برای سرنگونی نظامها
دومین تهدیدی که نوع رژیمچنج در سوریه برای جمهوری اسلامی ایران و محور مقاومت ایجاد کرده، الگوسازی در زمینه سبک سرنگونی است. در تجربه سوریه، یک گروه «اقلیت مصمم و مسلح» برای سرنگونی کفایت میکرد تا در کنار اکثریت خاموش و بیتفاوت قرار گرفته و حکومت وقت را سرنگون سازند. از این منظر، همراهسازی اکثریت برای تظاهرات و قیام و… موضوعیت ندارد!
این مدل سرنگونی، میتواند از طرفی برای اهل تسنن در عراق و حتی لبنان الگوی موفق ارزیابی شود و بعد از این شاهد افزایش اقبال به میلیتاریزم در میان آنها باشیم. از طرف دیگر حتی ممکن است در ایران نیز اقبال به گروههای مسلح سرسخت – و جنایتکار – مانند فرقه تباه رجوی را افزایش دهد یا بخشی از جامعه را به سمت میلیتاریزم سوق دهد که پیامدهای ناگواری برای امنیت ملی کشورمان خواهد داشت.
۲. تقویت انگاره «فروپاشی اقتصادی» مقدمهای برای سقوط نظامهای سیاسی
سومین تهدیدی که در این زمینه میتوان بدان اشاره کرد، تقویت این انگاره است که فروپاشی اقتصادی در نهایت منجر به سقوط نظامهای سیاسی خواهد شد. با تقویت این انگاره، هم توجیه اخلاقی و حتی حمایت جدی برای «فشار حداکثری» به وجود میآید؛ هم از طرف دیگر در میان اپوزیسیون ایرانی نیز انگیزه برای ایجاد فشار بر اقتصاد ملی افزایش پیدا میکند. در نتیجه این وضعیت، تیزی تیغ فشار حداکثری بیشتر خواهد شد. اما بخش ناگوار ماجرا اینجاست که بخشی از نخبگان اقتصادی کشور که – به هر علتی – از نظر سیاسی با نظام مشکل دارند نیز برای حمایت از اقتصاد ملی و طراحی ابتکاراتی برای کاهش اثرات منفی تحریم و… فاقد انگیزه خواهند شد و این موضوع توانایی نظام را از نظر منابع انسانی و کاهش آسیبپذیری اقتصاد ملی تضعیف میکند.
۳. تخریب وجهه (اخلاقی) «مدافعان حرم» و «اخوه (حراس) الزینب»!!
برخی از مسائلی که در زمان سقوط بشار اسد مطرح شد (مانند «زندان صیدنایا»، «افشای جنایات جنگی»، «فرار بشار اسد همراه با سرمایه خود و رها کردن حامیان و حتی نزدیکان خود») مشروعیت اخلاقی حکومت سابق سوریه را در افکار عمومی ایران و منطقه زیر سوال برده است. طبعاً در این فضا، کسانی که برای بقای آن حکومت، هزینه کرده بودند نیز از نظر اخلاقی زیر سوال میروند!
از طرف دیگر، یکی از مواردی که باعث میشد تا اصطلاح «مدافعین حرم» یا «اخوه (حراس) الزینب» در سطح ایران و منطقه مطرح شود، هشدار نسبت به پیامدهای سقوط بشار اسد بود. در آن زمان هشدار داده میشد که در صورت سقوط حکومت اسد، تکفیریهایی بر سر کار میآیند که اولاً بخش مهمی از جامعه سوریه (مشخصاً شیعیان، علویها و دروزیها) را قتل عام کرده و ثانیاً مزارهای مقدس شیعیان مانند حرمهای مطهر حضرت زینب و حضرت رقیه را ویران خواهند کرد. اما در عمل مشاهده شد که چنین اتفاقی رخ نمیدهد و مراسم نماز جمعه و… در حرم حضرت زینب به صورت منظم دایر است.
در نگاه بدبینانهای که در این فضا پمپاژ میشود، اینگونه بیان میکنند که مدافعین حرم در واقع «شریک ظلم» و «ابزار سرکوب» بودند و برای سرکوبگری خود نیز سالها به دروغ مدعی خطر حکمرانی تکفیریها بودند! یعنی از طرفی سالها در داخل سوریه – به صورت غیرمستقیم (حمایت از حکومتی که ابایی نداشت تا دست به جنایت بزند) –مرتکب جنایت شده و همزمان در خارج سوریه تصویر دروغینی از آن کشور مخابره کرده و از مقدسات مذهبی و اصول اخلاقی هزینه میکردند!
در اینجا باید تأکید کرد که بخش مهمی از این تصویرسازی، ناشی از فضاسازی رسانهای است و عملیات روانی بزرگی در این زمینه از سوی مخالفین مقاومت صورت گرفته است. طبعاً بازگویی موارد فوق نیز به منزله تأیید آنها نیست. بلکه ما صرفاً در مقام «توصیف وضع موجود»، این تهدید را برشمردیم.
در ادامه، به تهدیداتی که از ناحیه کشور سوریه، متوجه مقاومت میشود، خواهیم پرداخت.
تهدیداتی که از ناحیه کشور سوریه، متوجه مقاومت میشود
در این بخش، فارغ از بحث چگونگی سقوط حکومت بشار اسد، به این بحث میپردازیم که هماکنون و در میانه سال ۲۰۲۵ چه خطرات و تهدیداتی از ناحیه کشور سوریه متوجه ایران و محور مقاومت است. تمرکز این بخش بر کلیت کشور سوریه (فازع از نظام حکمرانی آن یا یک بازیگر خاص و مهم) میباشد. این موارد عبارتند از:
۱. خطر فاجعهبار تجزیه
یکی از سناریوهای مطرح برای آینده سوریه، مسأله تجزیه این کشور است. تجزیه سوریه از چند جهت خطر بسیار بزرگی برای ایران محسوب میشود. نخست اینکه تجزیه سوریه میتواند مقدمهای برای تغییر مرزهای منطقه غرب آسیا باشد و ایران و ترکیه نیز به طور جدی در معرض آسیبپذیری از موج تغییر مرزها هستند.
دومین خطر مهم در این مسیر، دقت در کشورهای نوظهور است. اگر کردها در شرق سوریه حکومت اختصاصی تشکیل دهند، این کشور ثروتمند بقای خود را در شراکت پررنگ با آمریکا و غرب – و البته رژیم صهیونیستی – در برابر همسایگان ترک و خطر ایران میبیند. آنها کشورشان عملا به مقر جدید جریانی تبدیل میشود که بر روی بقایای پکک شکل میگیرند. نتیجه این وضعیت، شکلگیری و بالندگی گروههایی از قبیل پژاک خواهد بود که تهدید جدی امنیتی برای ایران به شمار میروند. باید توجه کرد که دولت احتمالی کردها در شمال شرق سوریه، هممرز با ایران نیست که بگوییم – مانند تجربه حکومت محلی اربیل – اقتضائات همسایگی به قیودی برای مهار رفتار حکومت جدید تبدیل شود.
اگر دروزیها موفق به تشکیل حکومت شوند، خطر بسیار مهمی برای کشورهای عربی و اسلامی خواهند بود! زیرا دروزیها – دست کم در لبنان و سوریه – بخش انکارناپذیری از جوامع عربی و مسلمان هستند. اما دولت احتمالی دروزیها در سویدا، در محاصره اهل تسنن قرار میگیرد و تنها مجرای تنفس آن سرزمینهای اشغالی خواهد بود. در نتیجه چنین دولتی قطعا به رژیم به چشم «شریک راهبردی و برادر بزرگتر» خواهد نگریست و میتواند معادلات کشورهای عربی را به شکل محسوسی تغییر دهد.
حتی در مورد دولت احتمالی علویها نیز باید نگران بود که چنین دولتی مهمترین مجرای ارتباطیاش با جهان دریای مدیترانه خواهد بود و احتمالا در صدد جلب حمایت خاص روسیه یا غرب خواهد رفت و در این راه، تمایل کمی به مواجهه با رژیم صهیونیستی یا همکاری راهبردی با محور مقاومت خواهد داشت.
۲. توسعه گرایش به میلیتاریزم رادیکال در میان اهل سنت لبنان و عراق
این نکته در بند دوم از بخش پیشین (بند «توسعه مدل میلیتاریزم…») تشریح شده و نیازی به تکرار نیست. در اینجا فقط باید این نکته را یادآوری کرد که سوای از نوع رویکرد حکومت جدید، چنین موجی به شکل طبیعی ممکن است در لبنان و عراق شکل بگیرد.
۳. تقویت رویکردهای ضدشیعی در میان اهل سنت منطقه
سومین پیامد فضای جدید سوریه، تقویت گفتمانهای طائفهگرایانه با ادبیات تند «بنی امیه» است. این گفتمان در مواجهه با رژیم صهیونیستی، غرب و… با مانع جدی مواجه شده و اصطلاحا تیغ آن کند میشود. در چنین فضایی، این گفتمان برای بقای خود، به سمت دیگرسازی و تشدید رادیکالیسم علیه شیعیان خواهد رفت و تبعات آن – مانند سالهای نخست جنگ داخلی سوریه – تقویت رویکردهای ضدشیعی در میان اهل سنت منطقه خواهد بود.
تهدیدات بالقوه از طرف حکومت دمشق
در این بخش به مهمترین تهدیداتی میپردازیم که مشخصاً از طرف حکومت الجولانی در دمشق میتوان متوجه ایران و مقاومت باشد. در اینجا، جنس تهدیدات صرفاً بالقوه بوده و با تدابیری میتوان آن را علاج کرد. مهمترین تهدیدات بالقوه از ناحیه حکومت انتقالی سوریه عبارتند از:
۱. سختگیری و برخورد با ایرانیتبارها و اموال و داراییهای ایرانیان
در سوریه حداقل ۶۰۰ خانوار ایرانی وجود دارند که طی دههها – و بعضاً طی ۳۰۰ سال – در آنجا زندگی کردهاند و بخش مهمی از جامعه سوریه به شمار میروند. این افراد، در آن جامعه بومی شدهاند؛ اما همچنان تابعیت ایرانی خود را حفظ کرده و حتی حاضر نشدند تابعیت سوری را در کنار تابعیت ایرانی بپذیرند! به اینها باید جامعه دو تابعیتی ایرانی-سوری را اضافه کرد. این دو گروه، به علت سالها اقامت در سوریه دارای املاک و داراییهای قابل توجهی در این کشور هستند و اکنون داراییهای آنان در معرض مصادره توسط حکومت جدید قرار دارد.
۲. درگیریهای مرزی با لبنان و متعاقباً گسترش دایره جغرافیای عملیات یونیفل
یکی از سناریوهای خطرناک برای مقاومت این است که حکومت سوریه تحت پوشش «مقابله با تردد نیروهای شورشی وابسته به حکومت سابق» (فلول النظام السابق)، مجبور به عملیات در مرزهای لبنان شود. دمشق ادعا میکند بخشی از نیروهای وابسته به حکومت سابق که در کوههای مناطق علوینشین پراکنده شدهاند، دارای عقبه پشتیبانی و لجستیک در خاک لبنان هستند و سوریه برای تأمین امنیت ملی و ضبط مرزهای خود چارهای جز عملیات در مرزهای لبنان ندارد.
در صورتی که سطح تنش در مرزهای لبنان از حد مشخصی فراتر برود، ممکن است نیروهای صلحبان سازمان ملل یا یونیفل شعاع عملیاتی خود را گسترش داده و – علاوه بر جنوب لبنان – در شرق لبنان و مرزهای سوریه مستقر شوند. استقرار نیروهای یونیفل در این منطقه، میتواند ابزار مهمی برای تحت فشار قرار دادن حزب الله باشد.
۳. فشار علیه ایران و لبنان برای بازگرداندن نازحین
بعد از سقوط بشار اسد، جمعیت قابل توجهی از اهالی سوریه در لبنان، ایران و حتی عراق اسکان داده شدهاند. آمارهای مختلفی در مورد حجم این جمعیت وجود دارد و به نظر میرسد مقدار دقیق آن بین ۱۵۰ تا ۲۰۰ هزار نفر باشد.
حکومت الجولانی، این جمعیت را تهدیدی علیه موجودیت خود میداند و نگران است در اردوگاههای اسکان آوارگان سوری، گروههایی با مأموریت براندازی گروه حاکم بر دمشق سازماندهی شوند. در نتیجه ممکن است طی ماههای آینده از طریق کشورهای عربی و غربی به مقاومت فشار بیاورد تا آوارگان سوری را به خاک سوریه بازگردانند. بازگرداندن اجباری این آوارگان یا انتقال آنها به کشورهای دیگر، سرمایه اجتماعی مهمی از مقاومت را میسوزاند.
تهدیدات بالقوه از طرف اقلیتهای بزرگ سوری
در این بخش، از گروه حاکم بر دمشق فراتر رفته و مشخصاً بر اقلیتهای بزرگ حاضر در سوریه تمرکز کرده و تهدیداتی که – به صورت بالقوه – از ناحیه این اقلیتها – متوجه ایران و مقاومت است را مورد توجه قرار میدهیم. قبل از ورود به این بحث، باید بند «خطر فاجعهبار تجزیه» را مرور کرد؛ زیرا به اقتضای آن بحث اشاراتی به اقلیتها شد که آن موارد را در اینجا تکرار نمیکنیم. آنچه در این بند مورد بحث قرار میگیرد، منحصراً ناظر به شرایط فعلی سوریه است و وارد بحث تجزیه احتمالی سوریه نشدهایم.
۱. قسد
أ) پژاک
یکی از مهمترین تهدیداتی که از ناحیه اسد متوجه جمهوری اسلامی است، مسأله حضور «پژاک» در قلمرو حکومتی آنهاست. پژاک با ادبیات صریح تمامیت ارضی و امنیت ملی ایران را تهدید میکند و به دنبال تشکیل اقلیم اختصاصی کردها در استان آذربایجان غربی است.
ب) افزایش توان نسبت به مرکزیت پکک
دومین تهدیدی که در این زمینه وجود دارد، مسأله «اافزایش وزن قسد در مقایسه با مرکزیت پکک» است. در توضیح این نکته باید گفت قسد گرچه از همان بدو تأسیس وابستگی ارگانیک خود به پکک را انکار میکرد؛ اما به هر حال تحت نفوذ قابل توجه پکک قرار داشت. ایران نیز طی دهههای متمادی سطحی از ارتباط را با پکک داشت و در لایههایی از آن دارای نفوذ و ارتباط خوبی بود. همین موضوع باعث میشد گاهی از ظرفیت پکک برای اثرگذاری بر قسد استفاده کند.
اما تحولات دو ماهه اخیر از بیانیه عبدالله اوجالان تا چالشهایی که پکک با آن دست به گریبان است، باعث شده تا عملاً وزن قسد رد مقایسه با تشکیلات مادر بالاتر برود. قسد هم قلمرو اختصاصی دارد و هم از سرمایه وسیع و ارتش بزرگی برخوردار است. در مقابل پکک درگیر از نظر گفتمانی و ایدئولوژیک با چالشهای بسیار بزرگی در درون مواجه شده است و حتی بحث خلع سلاح یا دست کم آتشبس دائمی را مطرح میکند.
قسد در زمانی که تهدید اولیه خود را جیش الوطنی میدانست، با ارتش بشار اسد و نیروهای نزدیک به مقاومت همکاری محدودی داشت که همین همکاری، جهتگیریهای کلی قسد را تحت تأثیر قرار میداد. اما در فضای پسا اسد، رهبران قسد نیز انگیزه جدی برای همکاری با مقاومت ندارند و در مقابل وابستگی آنان به ایالات متحده تشدید شده است.
در چنین بستری، افزایش وزن قسد در مقایسه با پکک باعث میشود تا بخش مهمی از کادر پکک و گروههای اقماری آن و حتی بدنه اجتماعی متمایل به آن، به سمت قسد بیایند. با توجه به توضیحاتی که بالاتر ارائه شد، رفتار و مواضع پکک نسبت به ایران مقیدتر از رفتار قسد هست و شیفت مرکزیت از پکک به قسد، تهدیدی برای ایران به شمار میرود.
۲. شیعیان
یکی از تهدیداتی که کمتر مورد توجه قرار گرفته، مسأله «سرخوردگی شیعیان» در سوریه است. به صورت کلی میتوان شیعیان دوازده امامی سوریه را به سه دسته تقسیم کرد. جریان اصلی که در دمشق حضور دارد، دارای روابط حسنه شکلی با ایران هستند؛ اما اصرار دارند که نسبت به مقاومت مرزبندی کنند. این دسته، به مرور از ایران و مقاومت سرخورده میشوند و حتی فرزند یکی از سران آنها صراحتاً در صفحه شخصی خود مطلبی با عنوان «خدعنا» (فریب خوردیم) منتشر کرد. سرخوردگی این دسته به صورت مستقیم بر شیعیان شمال و حمص نیز اثرگذار خواهد بود.
۳. علویها
در شرایط کنونی، جامعه علویهای سوریه به چهار دسته تقسیم شده است. بخشی از آنان به محوریت «خالد الاحمد» به دنبال ادغام جامعه علوی در حکومت جدید سوریه است. بخش دیگری نیز به محوریت بقایای سپاه چهارم ارتش سوریه و محوریت افرادی از قبیل «غیث دلی» به دنبال فعالیتهای چریکی مسلحانه علیه حکومت جدید هستند. در مقایسه با این دو قطب، نخبگان سیاسی جامعه علوی سوریه عمدتاً در دو دسته قرار گرفتهاند! بخشی – به محوریت مهاجران علوی ساکن آلمان و فرانسه – به دنبال جلب نظر غرب رفته و از طریق شراکتهای اقتصادی و… در صددند حمایت آنان را جلب کرده و از این طریق ضمانتهای حقوق بشری از دمشق دریافت کنند و از تعرض مصون بمانند. بخش دیگری، مطمئنترین همپیمان را روسیه میدانند و به اتکاء تداوم حضور روسها در ساحل، میخواهند روسیه در نقش سپر یا مدافع آنان در برابر دمشق ظاهر شود.
نکته قابل توجه در مورد هر چهار گروه فوق، این است که فاقد کمترین انگیزه برای مقابله با رژیم صهیونیستی هستند. در این میان، طیف بقایای سپاه چهارم، به تعامل و همکاری با مقاومت تمایل زیادی دارد؛ اما سه طیف دیگر با مقاومت نیز مرزبندی کردهاند. رویگردانی جامعه علوی از مقاومت، میتواند متضمن موجی از ابراز برائتها باشد که سوخت سنگینی را برای عملیات روانی علیه مقاومت فراهم کند.
جمعبندی
همانطور که در بخش مقدمه بیان شد، جمهوری اسلامی ایران و محور مقاومت باید طرح جامه و نقشهراه شامل و منسجمی را در حوزه سوریه طراحی کنند. در همین راستا، توجه به تهدیدات بالقوه و بالفعل حاضر در سوریه از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است؛ اما تنها موضوعی نیست که در برنامهریزی باید مورد توجه قرار گیرد. در این برآورد راهبردی ما به تشریح مهمترین تهدیدات علیه مقاومت و ایران در سرزمین سوریه پرداختیم. پیشتر در یک برآورد راهبردی دیگر نیز از همین زاویه اقدامات رژیم صهیونیستی در سوریه را مورد مطالعه قرار دادیم.
در بحث تهدیدات، باید به این نکته طلایی توجه کرد که از نگاه حاکمان جدید دشمق، سوریه به قدری آسیب دیده که حکومت باید تمام تمرکز خود را بر معادلات داخلی قرار دهد و نخواهد خاک سوریه مصدر تهدید برای کشورهای دیگر باشد. با این حال تهدیداتی از ناحیه رژیم، دولت جدید و بازیگران اصلی (قسد، شیعیان اثنی عشری و علویها) به صورت بالقوه یا بالفعل متوجه ماست. ضمن اینکه اصل «الگوی سرنگونی بشار» به عنوان تهدید علیه ایران و مقاومت مطرح است. در این دو قسمت برآورد راهبردی، این تهدیدات، تبیین شدند.
در پایان باید دو نکته را یادآوری کرد:
- ایران و سوریه به مثابه دو دولت، ناگزیرند تا سطح مشخصی از ارتباطات امنیتی و دیپلماتیک میان خود را تعریف کنند. این موضوع، سوای از بحث نوع رویکرد جمهوری اسلامی نسبت به حکومت جدید است و باید در این خصوص استدلالها و مطالب ظریفی که ناظر به چارچوب کار است را در متون دیگری ارائه داد.
- این متن، صرفا به بیان تهدیدات اختصاص داشت. قطعاً در سوریه فرصتهای قابل توجهی نیز وجود دارد که شرح آن در این مقال نمیگنجید.
نویسنده: علیرضا مجیدی؛ کارشناس مسائل سوریه
دیدگاه