ایران پایدار متضمن کشورهای منطقه

وبسایت “TheCradle” اخیراً در گزارشی به ارزش وجودی ایران برای منطقه و خصوصاً کشورهای عرب زبان منطقه پرداخته است. به نظر نویسنده، برای کشورهای عربی، وجود همیشگی ایران پایدار، بسیار بهتر از پیروزی رژیم اشغالگر است. با آتشبس موقت که با میانجیگری آمریکا میان تلآویو و تهران برقرار شده و درگیریهای مستقیم را متوقف کرده است، کشورهای خلیج فارس با معادلهای راهبردی جدید روبهرو هستند: ایرانِ تحقیرشده خطرناک است، اما رژیم صهیونیستی پیروز بدتر است.
در کنفرانس خبری خود در ۱۶ ژوئن، نتانیاهو با جسارت اعلام کرد: «ما در حال تغییر چهره خاورمیانه هستیم»، در حالی که نیروهای اشغالگر اهداف محور مقاومت را در چندین جبهه زیر آتش گرفته بودند. «تغییری» که نتانیاهو از آن سخن گفت، سه روز پیشتر آغاز شده بود؛ با حملات سنگین به تهران، تأسیسات نظامی و هستهای آن، و ترور فرماندهان ارشد نظامی و دانشمندان هستهای این کشور.
درگیریهای مستقیم تلآویو با تهران با هدف سوق دادن قاطعانه منطقه به آستانهی یک جنگ گستردهتر انجام شد – جنگی که در حال حاضر تنها با آتشبسی که از سوی آمریکا به تلآویو تحمیل شده، متوقف شده است.
برای کشورهای عربی حوزه خلیج فارس – بهویژه آنهایی که متحد واشنگتن هستند – این توقف ناگهانی، واقعیتی تلخ را آشکار کرد: اگر تلآویو از این رویارویی بهعنوان قدرتی مسلط بیرون آید، جهان عرب آخرین اهرم فشار مؤثر خود را از دست خواهد داد.
پیروزی قاطع رژیم اشغالگر بر ایران و متحدانش در غزه، لبنان، عراق و یمن، آخرین عوامل بازدارنده در برابر جاهطلبیهای علنی تلآویو برای گسترش سرزمینی در منطقه – بهویژه در سوریه، لبنان و فلسطین، و حتی اردن و عراق – را از میان برمیدارد. مسأله فلسطین – که مدتها بهعنوان اهرم فشار راهبردی در دست دولتهای عربی بود – یکشبه از بین خواهد رفت و حاکمان خلیج فارس، که پیشتر بهواسطه رقابتهای منطقهای احساس امنیت میکردند، خود را در برابر دولتی اشغالگر و جسور، ناتوان و وابسته خواهند یافت.
اما تنها ۱۱ روز بعد و با وجود ادعای دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، مبنی بر «نابودی» برنامه هستهای ایران، نهادهای اطلاعاتی آمریکا به این نتیجه رسیدند که حملات تلآویو – و در ادامه، واشنگتن – تنها چرخه غنیسازی ایران را برای چند ماه به تأخیر انداخته، سایتهای کلیدی همچنان دستنخورده باقی ماندهاند، و ایران توانسته بخش زیادی از اورانیوم غنیشده خود را پیش از حملات جابهجا کند.
حتی پس از اجرای آتشبس، ایران ظاهراً موشکهایی به سوی اراضی اشغالی پرتاب کرد – هرچند بلافاصله این موضوع را تکذیب کرد، در حالی که ترامپ بهطور علنی هر دو طرف را مورد سرزنش قرار داد و از توقف درگیریها استقبال کرد.
جاهطلبیهای پس از جنگ نتانیاهو
مدتها پیش از هرگونه جنگ مستقیم با ایران، وزرای برجسته رژیم صهیونی علاوه بر الحاق رسمی کرانه باختری، خواستار انحلال تشکیلات خودگردان فلسطینی (PA) و اشغال دائمی غزه شده بودند. آنها در این راستا ضمن انتشار نقشههایی که در آن خط سبز ۱۹۶۷ حذف شده بود، روند ساختوساز شهرکها را شتاب بخشیده بودند.
اخیراً مقامات رژیم پس از فراهم آوردن زیرساختهای لازم اعلام کردهاند که برای سال ۲۰۲۵ بهعنوان «سال حاکمیت اسرائیل» بر «یهودا و سامره» (نامی که رژیم غاصب برای کرانه باختری بهکار میبرد) آماده هستند.
فرضیه شکست محور مقاومت
اگر ایران کنار زده میشد، حزبالله تضعیف میگشت و سوریه تحت حکومتی وابسته به غرب با ریشههایی عمیق در القاعده اداره میشد، تلآویو آزادی کامل مییافت تا مرزها را مجدداً ترسیم کند، شهرکسازیها را تثبیت کند، و جابهجایی گسترده جمعیتی را با حداقل مقاومت دنبال کند. در این صورت تهدید واکنش منطقهای نیز در ذهن مقامات دولت راستگرای رژیم کاهش مییافت. شکست یا به حاشیه راندن محور مقاومت، آخرین مانع مؤثر در برابر جاهطلبیهای رژیم را از میان برمیداشت – و به تلآویو اجازه میداد تا جغرافیای سیاسی منطقه را از رود اردن تا دریای مدیترانه، مطابق با اهداف حداکثری صهیونیستی برای تحقق «اسرائیل بزرگتر»، بازآفرینی کند.
مکتب واقعگرایی در روابط بینالملل مفهومی به نام «بهرهبرداری از پیروزی نظامی» را مطرح میکند که در اصل بسیار ساده است: زمانی که یک طرف در جنگی بزرگ پیروز میشود، میتواند از قدرت و اعتبار تازهبهدستآمدهاش برای پیش بردن تغییراتی در سیاست استفاده کند که پیشتر غیرممکن به نظر میرسید. ارتش پیروز قویتر است، دشمنانش ضعیفتر شدهاند و همه دیدهاند که آماده و توانمند در نبرد است – بنابراین، برای مدتی کوتاه، نقشه پایگاههای منطقهای تا حد زیادی در اختیار طرف پیروز جنگ خواهد بود.
اگر رژیم اشغالگر بهعنوان پیروز قطعی ظاهر میشد، عمداً بهدنبال بر هم زدن توازن راهبردی میرفت که برای دههها مرزها و مراکز قدرت در غرب آسیا را تعریف کرده بود. کشورهای عربی که ناآگاهانه به چتر بازدارنده ایران برای مهار طرحهای گسترده منطقهای رژیم متکی بودند، در صورت سقوط جمهوری اسلامی، آخرین سپر حفاظتی خود را از دست میدادند.
در چنین شرایطی، تلآویو نفوذی مهارنشده را نهتنها بر فلسطین، بلکه بر همسایگان عرب خود اعمال میکرد – از طریق فشارهای اقتصادی، دیکتههای سیاسی، و نظم امنیتی منطقهایِ بازطراحیشدهای که محور آن سلطه رژیم اشغالگر باشد.
پیروزی رژیم، تهدیدی برای منطقه
تقریباً یکشبه، «دوستان دشمن» عرب و خلیج فارس ایران به این درک تلخ رسیدند که خواستهی چندین دههشان برای بیاثر کردن قدرت ایران باید دوباره ارزیابی شود. آنها از سایه امنیتی که تهران فراهم میکرد بهرهمند شده بودند و بدون آن، ممکن بود به مهرههایی در برنامه هژمونیک رژیم صهیونیستی تبدیل شوند.
برای چند دهه، تعادل ظریفی از قدرت، غرب آسیا را تعریف میکرد. نه ایران و نه رژیم نمیتوانستند به طور کامل مسلط شوند، زیرا هر دو با هزینههای جدی در صورت تجاوز روبهرو بودند. شبکه متحدان ایران – از حزبالله در لبنان تا نیروهای مسلح همسو با انصارالله در یمن – بهعنوان وزنهای مقابل طرحهای آمریکا و تلآویو عمل میکرد. این تعادل به کشورهای عربی خلیج فارس فضای مانور میداد، حتی اگر از نظر لفظی با تهران مخالفت میکردند.
امروزه این محاسبه تغییر کرده است. آتشبس با حمایت ترامپ ممکن است شدیدترین درگیریها را متوقف کرده باشد، اما همچنین نشان داد که رژیم صهیونیستی تا چه اندازه به بازطراحی یکجانبه منطقه نزدیک شده بود. پیروزی رژیم، تعادل موجود را از بین میبرد و تلآویو را به تنها قدرت هژمون منطقهای بدل میساخت.
در چنین وضعیتی، یک دولت اشغالگر پدید میآمد که جسورانه و بدون پاسخگویی عمل میکرد. ماندگاری ایران نهتنها یک ترجیح راهبردی، بلکه ضرورتی است برای حفظ آخرین بقایای اختیار و نفوذ کشورهای عربی در منطقه.
وابستگی انرژی و فشار اقتصادی
این موضوع تهدیدی مستقیم برای کشورهای همسایه محسوب میشود. اردن با خطر الحاق کرانه باختری و احتمال هجوم گسترده پناهجویان از غزه مواجه است. مصر نیز از احتمال رانده شدن فلسطینیان به صحرای سینا نگران است؛ سناریویی که رئیسجمهور عبدالفتاح السیسی آن را خط قرمز خوانده است.
در سطح منطقهای، تضعیف ایران، توانایی تهران در تأمین مالی و تسلیح گروههای مقاومت فلسطینی را کاهش میدهد و در نتیجه، نیاز رژیم و غرب به میانجیگری مصر – و قطر – در درگیریهای آینده نیز کمتر میشود. مصر به گاز رژیم اشغالگر وابسته است که حدود ۱۵ تا ۲۰ درصد از مصرف این کشور را تأمین میکند؛ با این حال، تلآویو در جریان تنشهای اخیر، تأمین گاز را متوقف کرده و میدانهای گازی لویاتان و کریش را بسته است که این اقدام باعث شده کارخانههای مصر بدون سوخت بمانند. به این ترتیب، ممکن است مصر مجبور شود در موضوعاتی مانند مرزها، انرژی و ترتیبات امنیتی، از موضعی ضعیفتر وارد مذاکره شود.
لبنان همچنان در معرض تحریکات مداوم رژیم قرار دارد و حملات به این کشور در جریان جنگ با ایران افزایش یافته است. پنهان نیست که تلآویو مدتهاست در رؤیای الحاق اراضی لبنان برای دسترسی به رود لیتانی است – و وقتی همه موانع از سر راه برداشته شوند، چرا باید در همانجا متوقف شود؟
سوریه در معرض اشغال
سوریه پیش از این شاهد اشغال بخشهای وسیعی از جنوب خاک خود توسط نیروهای اشغالگر صهیونیستی بوده و گزارشهای میدانی تأیید میکنند که تلآویو دامنه نفوذ خود را گسترش داده است. اکنون نفوذ و حضور رژیم کل بلندیهای جولان (حدود ۱۲۰۰ کیلومتر مربع) بهعلاوه حدود ۵۰۰ کیلومتر مربع در جنوبغرب سوریه را در بر گرفته است. نیروهای صهیونیستی همچنین سد «منطره»، منبع اصلی آب شهر قنیطره را به کنترل خود درآوردهاند که برای آنها یک مزیت راهبردی مهم در برابر هرگونه تهدید بالقوه به شمار میرود.
کاهش توجه غرب به کشورهای عربزبان
اما از همه مهمتر، کشورهای خلیج فارس در آستانه از دست دادن جایگاه راهبردی خود قرار دارند. اگر ایران بیاثر شود، واشنگتن دیگر نیازی به سعودیها، اماراتیها یا قطریها برای مهار تهران نخواهد داشت. کارکرد آنها بهعنوان شرکای استراتژیک از بین میرود. آنچه جایگزین میشود، محور قدرت جدیدی میان آمریکا و رژیم غاصب است که در آن، کشورهای خلیج فارس نه شریک، بلکه صرفاً مشتری محسوب میشوند.
در نتیجه، نفوذ آنها در واشنگتن به شدت کاهش مییابد، همانطور که تواناییشان برای گرفتن تضمینهای امنیتی، قراردادهای تسلیحاتی، یا حمایت دیپلماتیک نیز افت خواهد کرد.
سیاست بین بازدارندگی و سلطه
جنگ غزه و تشدید تنش میان رژیم صهیونی و ایران، پایتختهای کشورهای خلیج فارس را وادار به بازنگری هوشیارانهای کرده است. اگرچه این کشورها مدتهاست که ایران را بهعنوان رقیب و تهدید مینگرند اما شبح سلطه رژیم صهیونیستی، ارزش بازدارنده تهران را آشکار کرده است. توانایی ایران در مسلح کردن گروههای مقاومت، به چالش کشیدن سلطه آمریکا و مختلسازی طرحهای توسعهطلبانه رژیم به کشورهای عربی فضای تنفس میداد. بدون این عامل، گزینههای آنها بهشدت محدود میشود.
به همین دلیل، بسیاری از مقامات خلیج فارس اکنون پشت درهای بسته، بهطور پنهانی خواهان نتیجهای هستند که نقش ایران را حفظ کند. نه از سر تحسین تهران، بلکه بهدلیل ترس از آیندهای که بهدست تلآویو شکل بگیرد. رژیمی تضعیفشده – که با محور مقاومتِ مقاوم مهار شده باشد – برای پادشاهیهای عربی به معنای تداوم نقشآفرینی و حفظ قدرت چانهزنی است.
در واقع، چندین تحلیلگر خلیجی پیشتر هشدار دادهاند که نظم پس از آتشبس ممکن است پایان هرگونه استقلال راهبردی عربی را رقم بزند. موج عادیسازی روابط با رژیم غاصب که پیشتر بهعنوان نوعی تضمین اقتصادی تلقی میشد، اکنون بهعنوان یک بار و تهدید نگریسته میشود و کشورها را به تکاپو به توسعه همکاریها با رژیم وا داشته و صهیونیستها را بهعنوان قطب منطقه و یک بازیگر مهم تبدیل خواهد کرد. این نگرش در میان نخبگان عرب بهطور فزایندهای رایج شده است؛ آنها اکنون «تعادل» را – نه سلطه – تنها مسیر دستیابی به امنیت میدانند.
جالب آنکه این درک جدید ممکن است به یک چرخش راهبردی منجر شود؛ یعنی فاصله گرفتن از اتکا به حمایت آمریکا و حرکت بهسوی میانجیگری با قدرتهایی مانند چین و روسیه برای کمک به طراحی نظم امنیتی تازهای در منطقه. در نهایت، توافق صلح ایران و عربستان با میانجیگری پکن، صلحی پایدار و موفق میان این دو رقیب منطقهای به ارمغان آورد – صلحی که از چشم پایتختهای عربی دور نمانده است. توافقی که واشنگتن نه میخواست و نه میتوانست آن را دنبال کند.
در جریان رویارویی خطرناک نظامی اخیر، ایران با شلیک موشکهای بالستیک تلافیجویانه، پایگاه هوایی العدید در قطر – بزرگترین پایگاه نظامی واشنگتن در خلیج فارس و مقر فرماندهی مرکزی ارتش آمریکا (سنتکام) – را هدف قرار داد. این حمله که ایران آن را «عملیات بشارت فتح» نامگذاری کرد، نشانهای از یک تشدید قابل توجه بود و نشان داد که کشورهای خلیج فارس – بهویژه آنهایی که میزبان نیروهای آمریکایی هستند – تا چه حد ممکن است بهسرعت به یک جنگ مستقیم کشیده شوند.
در شرایط پس از آتشبس، خط گسل واقعی در غرب آسیا دیگر صرفاً تقابل ایران با سایر کشورهای خلیج فارس نیست. بلکه میان کسانی است که به دنبال منطقهای چندقطبی با فضای لازم برای استقلال عربی هستند و کسانی که خواهان حکمرانی منطقه از تلآویواند.
برای متحدان عرب واشنگتن، حقیقت ناخوشایند آن است که بازدارندگی پایدار ایران، شاید آخرین سپر آنها در برابر آغاز عصری از سلطه صهیونی باشد.
منبع: For Arab states, an enduring Iran is far better than a victorious Israel
دیدگاه