هزارستان آینهی افغانستان
افغانستان کشوری با ماهیت قبیله ای است که بسیاری از مناسبات سیاسی و اجتماعی حاکم در آن بر اساس عناصر قومی شکل گرفته و حتی طی یک قرن اخیر بسیاری از درگیریها در این کشور بر پایهی همین اختلافات قومی بوده است. یکی از اقوام قدیمی افغانستانی که قربانی این اختلافات قرار گرفته هزارهها هستند که به طور تقریبی در مناطق وسیع کوهستانی در ارتفاعات مرکزی افغانستان که به اصطلاح هزارستان نامیده میشود ساکن هستند.
هزارهها در طی دورههای پادشاهی، کمونیستی، مجاهدین و طالبان در افغانستان همیشه مورد خصومت، سوء رفتار و حمله از طرف حکومت قرار گرفتهاند. از دلایل این حملات میتوان به اختلافات قومیتی، نگاه حاکمیتی، طمع سرزمینی و مذهب اشاره کرد.
هزاره ها پیش از حکومت امیرعبدالرحمن از لحاظ سیاسی خودمختاری نسبی داشتند و از لحاظ اجتماعی در طول چند قرن اخیر دارای تشکیلات اجتماعی گسترده ای بودند، اما او پس از ناکامی در اخذ مالیلات و پذیرش سلطه خود بر هزارستان، با همکاری دیگر اقوام و با توجه به مذهب شیعی هزارهها بر علیه آنان اعلام جهاد کرد. اعلام جهادی که هرچند به ظاهر با شکست هزارهها به تبعید، بردگی، زندان و تصرف سرزمینی آنان ختم شد، اما با حذف عنصر ثبات در مرکز افغانستان و باب کردن مسئله غارت و تصرف سرزمین اقوام دیگر، برای یک قرن آرامش را از تمام اقوام افغانستان گرفت.
او که با پذیرش شروط انگلیس حکومت را در افغانستان به دست گرفت، با نگاه قبیلهگرایی بنای حکومت را در افغانستان گذاشت. حکومت قبیلهگرایی که تعریفی از ملت و حکومت ملی نداشته و حکومت بر قبایل با دید سرزمینی را خواستار بود. در چنین حکومت قبیلهگرایی کشته شدن یک قوم نه تضعیف ملت خود، بلکه تصرف سرزمین و حذف مزاحمین سلطنت قوم غالب تعبیر میشود.
عبدالرحمن با غفلت از ظرفیت توافق با هزارهها و استفاده از نظاممندی جامعه هزارهها جهت تامین امنیت مرکز و دیگر نواحی افغانستان، با برخوردهای تنشزا و تحت فشار گذاشتن هزارهها، زمینه قیام آنان را فراهم آورد. پس از قیام هزارهها و ناکامی او در مهار آنان، به جای درنظر گرفتن مصالح ملی و مبنی قرار دادن ثبات کشور در تعامل با هزارهها، این بار با وارد کردن دیگر اقوام افغانستان به جنگ داخلی و دادن رنگ و بوی جهاد و تکفیر به هموطن کشی، زمینهساز بی ثباتی و ناامنی تاریخی را در افغانستان فراهم کرد.
عبدالرحمن با حمله به هزارهها تعریفی از درگیری در افغانستان نه براساس درگیریهای مرسوم حکومتی، بلکه بر اساس تکفیر مذهبی، اختلاف قومی ، تصاحب و غارتگری بنیان گذاشت. در صورتی که پادشاه افغانستان وظیفه داشت ثبات حکومت در افغانستان را با ایجاد تعامل بین اقوام و استفاده از بستر اجتماعی آنان و آرامش کشور بخصوص در مرکز افغانستان حاصل کند.
حمله امیرعبدالرحمن و اعلام بردگی آنان باعث مهاجرت بسیاری از هزارهها به خارج و دیگر نقاط افغانستان شد(برخی آمارها از نابودی پنجاه درصدی هزاره ها در این هجوم حکایت دارد)، اما با توجه به گستردگی آنان و نفوذ اجتماعی هزارهها نتوانست شیرازه آنان را از هم بپاشد. همچنین مهاجرت هزارهها به کابل و تبعید و اسارت آنان در این شهر، باعث شد بعدها که امان الله خان قانون بردگی هزارهها را لغو کرد، پایگاه اجتماعی مناسبی هزارهها در کابل داشته باشند.
داشتن جایگاه قومی قوی در افغانستان و پایگاه مردمی در پایتخت نیز باعث نشد که جانشینان امیرعبدالرحمن و بعدها حکومت کومونیستی، هزارهها و ظرفیت آنان را به عنوان بدنه ملت افغانستان بشناسند و همیشه نگاه امنیتی به آنان داشتند.
اما هزارهها با توجه با ظرفیت تاریخی و اجتماعی خود مجددا به آرامی به سمت احقاق حقوق خود رفتند. به نحوی که پیش از رویکار آمدن دولت کمونیستی توسط حزب دموکراتیک خلق افغانستان، هزارهها هم در بدنه اصلی این حزب و هم در گروههای مبارز اسلامی حضور داشتند. اندکی از آنان نیز توانستند سمتهایی در دولت و دانشگاهها کسب کنند. در این زمان برخی آزادیهای دولت کمونیستی در شهرها و نیز کاهش نفوذ دولت در هزارستان باعث تغییرات اجتماعی سریعی در میان هزارههای شهری و روستایی شد. سلطانعلی کشتمند، سیاستمدار هزارهای، چند سال به عنوان صدراعظم یا نخستوزیر دولت خلقی فعالیت کرد. هزارهها به عنوان یک قوم به رسمیت شناخته شدند و توانستند اولین جرگه (شورا) سراسری ملیت هزاره را تشکیل دهند و با چاپ نشریاتی، حقوق خود را مطرح کردند.
فعالیتهایی که هزارهها نشان دادند ملت ریشه داری هستند که نمیشود آنها را از صفحه حکومت افغانستان حذف کرد. اما دولت کمونیستی نیز به هزارهها نگاه تبعیضآمیز داشت و آنها راتحت فشار گذاشت. علاوه بر زبان فارسی و مذهب، بعدها انقلاب ایران نیز دلیل دیگری برای حکومت کمونیستی افغانستان جهت سرکوب و فشار علیه هزارهها شد.
دولت کمونیستی نیز به دلیل نادیدهگرفتن جامعه هزارهها و معارضه با آنان، موجبات ادامه یافتن ناآرامی در هزارستان و کشور را فراهم آورد که البته این تعارض با دولت فقط مختص هزارهها نبود اما این نگاه امنیتی به هزارهها باعث دمیده شدن در آتش ناآرامی افغانستان شد.
در تابستان ۱۳۶۸شمسی هزارهها برای نقش آفرینی بیشتر در افغانستان احزاب خود را ادغام کرده و حزب وحدت اسلامی افغانستان در بامیان را بنیان نهادند. عبدالعلی مزاری، اولین دبیرکل حزب وحدت اسلامی، در مصاحبه با رسانهها اعلام کرد هدف اولیه تلاش این حزب، تأمین عدالت اجتماعی و مشارکت سیاسی شیعیان بخصوص هزارهها در سیاستهای ملی است .با سقوط دولت نجیب الله در کابل، حزب وحدت به صورت یکی از سه نیروی عمده کشور در ترکیب قدرت سیاسی افغانستان درآمد.
پس از استقرار حکومت مجاهدین در کابل، آنان نیز به تکرار اشتباه دولتهای پیشین پرداختند و به جای تعامل و استفاده از ظرفیت هزارهها برای ثبات افغانستان با آنان و دیگر گروهها درگیر شدند. درگیریهایی که به سقوط حکومت مجاهدین و قدرت یافتن طالبان منجر شد. حکومت طالبان نیز با تکیه بر توجیهات قومی و مذهبی بر ادامه راه هموطنکشی که امیرعبدالرحمن پایه گذاشته بود این بار نه تنها قوم هزاره، بلکه به کشتار دیگر اقوام دست زد. و نتیجه این کشتارها مانند حکومتهای پیشین نه اینکه به حذف یک قوم منجر شود، بلکه آرامش و جنگ را در طولانی مدت برای ملت افغانستان به همراه داشت.
پس از سقوط طالبان، در کنفرانس شهر بُن ۱۳۸۰شمسی که زیر نظر سازمان ملل برای تعریف نقشه سیاسی افغانستان برگزار شد، نمایندگانی از احزاب هزاره حضور داشتند. ا گرچه در این اجلاس، قدرت بر مبنای قومیت توزیع شد ولی احترام به مذاهب و آزادیهای آنان تأکید شد. همچنین در قانون اساسی فعلی افغانستان، در کنار توجه به عدم تبعیض مذهبی و قومی، حقوق مذهبی شیعیان به رسمیت شناخته شده و نام قوم هزاره درج گردیدهاست. هزارهها توانستند مراکز و فعالیتهای مذهبی، علمی و فرهنگی خود را برپا کنند و برخی رسانههای تلویزیونی و نشریهات نیز توسط آنان اداره میگردد.
اما متاسفانه در چند سال گذشته دولت اشرف غنی مجددا اشتباهات گذشتگان را تکرار میکند. در شرایطی که طالبان با دولت مرکزی درگیر است و داعش به عنوان گروه تندروی دیگری در افغانستان ظهور کرده است، دولت اما با بحث مطالبی چون تقسیم قوم هزاره به چندین قوم در تذکره شناسایی، عدم مقابله با کوچیها که به هزارستان حمله میکنند، مخالفت و درگیری با نیروهای دفاع مردمی هزارستان که برای دفاع از مردم هزاره تشکیل شدهاند و… نگاه قومیتی به هزارستان دارد.
برای مثال در سال ۲۰۰۷ قبایل کوچی، با حمله به روستاهای هزارهها باعث آوارهشدن هزاران تن از هزارهها شده و دهها نفر هر ساله در پی حملات آنان کشته میشوند. اما دولت نه تنها با آنان مقابله نمیکند، بلکه با عدم برخورد با کوچیها تلویحا از کار آنان حمایت میکند و با درگیری با نیروهای دفاع مردمی هزارهها، راه را برای تهاجم مجدد کوچیها هموار میکند.
تمام این اقدامات نتیجه نگاه کهنه و قومیتی دولت به هزارههاست، نگاهی که در قرن گذشته جز ناآرامی برای مردم افغانستان و کشتار هموطنان، چیزی برای افغانها نداشته است. هر دولتی که در افغانستان حاکم است باید ضمن قبول هزارهها به عنوان قومی ریشه دار و صاحب سرزمین در افغانستان و پذیرش آنان به عنوان جزئی از ملت افغانستان، خود را ملزم به دفاع از حقوق هزاره ها دانسته و آنان را در امور کشور و سرنوشت خود شریک بدانند. تا زمانی که دولتهای افغانستان با ارکان ملت خود به عنوان دشمن برخورد کنند مسلما نمیتوانند حمایت آنان را برای حکومت جلب کنند و این کشور در چرخه تکراری آشوب و ویرانی سرگردان خواهد بود.
پایگاه تحلیلی خبری “تحولات جهان اسلام”: انتشار مطالب خبری و یادداشت های دریافتی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای منتشر میشود.
دیدگاه
صبر کنید تا آمریکا و ناتو از افغانستان خارج بشن، بعدش طالبان چنان پوستی از هزاره ها و فارس زبانان و شیعیان افغانستان میکنه که تصورش هم ترسناکه
این حرفت یعنی چی الان باید بگیم اتفاق خوبی میفته یا بد
سلام این مطالب واقعا عالی است
سوره مبارکه القصص آیه شریفه ۵
وَنُریدُ أَن نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ استُضعِفوا فِی الأَرضِ وَنَجعَلَهُم أَئِمَّهً وَنَجعَلَهُمُ الوارِثینَ﴿۵﴾
ما میخواهیم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم!
سوره مبارکه القصص آیه شریفه ۵
وَنُریدُ أَن نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ استُضعِفوا فِی الأَرضِ وَنَجعَلَهُم أَئِمَّهً وَنَجعَلَهُمُ الوارِثینَ﴿۵﴾
ما میخواهیم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم!