دیالکتیک بازدارندگی؛ بخش اول: مؤلفههای کلیدی برتری آفندی رژیم صهیونیستی

در دهههای اخیر تنش پنهان و آشکار بین جمهوری اسلامی ایران و رژیم صهیونیستی به سطح جدیدی از پیچیدگی و تقابل راهبردی رسیده است. حمله مجدد این رژیم به ایران، در قالب ضربات دقیق، عملیات سایبری و حذف هدفمند فرماندهان کلیدی، نشان میدهد که صهیونیستها از برتری اطلاعاتی، توان هوایی مدرن، ظرفیت جنگ الکترونیک و همپیمانی قوی با ایالاتمتحده بهرهمندند. تحلیل عمیق این نقاط قوت، پیششرط تدوین راهکارهای دفاعی مؤثر برای کاهش آسیبپذیری ایران است. در این گزارش با اتکا به مطالعات «اندیشکده RAND» و «CSIS» و نیز گزارشهای «Washington Institute» و «IISS»، ابتدا برتریهای کلیدی رژیم صهیونیستی را واکاوی میکنیم و در ادامه راهکارهای دفاعی مناسب برای مقابله با آنها را پیشنهاد میدهیم.
برتری اطلاعاتی و جمعآوری داده
شبکه گسترده «SIGINT» و «HUMINT» صهیونیستها در کنار سامانههای پیشرفته شناسایی ماهوارهای و پهپادی، امکان رصد لحظهای تحرکات نظامی و هستهای ایران را فراهم میآورد. بنا بر تحقیقات اندیشکده RAND، تلفیق دادههای ارتباطی، تصاویر ماهوارهای و منابع انسانی محلی، سطحی از وضوح اطلاعاتی را در اختیار فرماندهان میگذارد که تحلیل دقیق و برنامهریزی حملات دقیق را ممکن میسازد.
«شبکه گسترده SIGINT» رژیم صهیونیستی شامل ایستگاههای شنود الکترونیکی مستقر در کشورهای همپیمان (من جمله کردستان عراق، جمهوری آذربایجان و کشورهای حاشیه خلیج فارس) و کشتیهای سیگنالکاوی در آبهای بینالمللی است که بهطور مداوم طیف وسیعی از ارتباطات رادیویی، ماهوارهای و تلفنی داخل و پیرامون ایران را رهگیری میکنند. این ایستگاهها با بهرهگیری از نرمافزارهای تحلیل داده مبتنیبر هوش مصنوعی، گلوگاههای ارتباطی فرماندهی و کنترل را شناسایی و موقعیتیابی میکنند و سپس مختصات دقیق اهداف نرم را برای ضربههای هدفمند استخراج میکنند.
در کنار آن، «HUMINT» موساد و شینبت با نفوذ عمیق به جامعه دانشگاهی و صنعتی ایران، شبکهای از منابع انسانی محلی را فعال نگه میدارند که علاوهبر تأیید اطلاعات سیگینت، جزئیات کمتر قابلپایش مانند رفتارهای ترافیکی در سایتهای استراتژیک را نیز گزارش میکنند. این منابع طی دهه گذشته از طریق وعدههای مالی، حمایت از مهاجرت به خارج و عملیات روانی جذب و حفظ شدهاند.
نمونه عینی موفقیت این رویکرد تجمیعی در «عملیات Narnia» دیده شد، جایی که طی یک شب، حداقل ۱۱ تن از دانشمندان ارشد هستهای ایران در خواب هدف قرار گرفتند و اخبار رسمی از اثربخشی مشخصات هدفگیری با دقت کمتر از ۱۰ متر حکایت دارد. این ضربه روانی نهتنها دانش تخصصی را تا حد زیادی تخریب کرد، بلکه شکاف جدی در زنجیره تصمیمگیری و هماهنگی بین نهادهای داخلی ایران ایجاد نمود و پیشبینی میشود بازسازی کامل این توان اطلاعاتی-عملیاتی تا مدتها به طول انجامد.
توانمندی نیروی هوایی و سلاحهای دورایستا
جنگندههای F‑35I Adir با تلفیق فناوری پنهانکاری و شبکهای از حسگرهای درونپروازی، فراتر از یک پلتفرممحور صرف عمل میکنند و بهعنوان گرهای محوری در ساختار فرماندهی و کنترل هوابُرد رژیم ایفای نقش میکنند. این هواگردها در مرحله نخست مأموریتهای نفوذ به شبکههای دفاع هوایی را برعهده دارند و با بهرهگیری از قابلیت «حالت هیولا» (Beast Mode) میتوانند پس از خاموشسازی رادارها، تسلیحات خارجی را نیز حمل کنند تا حجم بمباران افزایش یابد. همزمان دادههای جمعآوریشده توسط سامانههای الکترونیکی و مشاهدهگری مادونقرمز، از طریق لینکهای رمزگذاریشده به مرکز فرماندهی منتقل شده و سایر جنگندههای F‑15I و F‑16I را برای اجرای حملات دقیق همزمان هدایت میکنند. این رویکرد شبکهمحور، امکان انجام عملیات SEAD (خنثیسازی تدافعی) و OCA (عملیات ضد مرکز دفاعی) را با دقت بیسابقهای فراهم ساخته است؛ بهطوریکه تاکنون هیچ نمونهای از چنین هماهنگیای در ماموریتهای علیه ایران ثبت نشده است.
در ادامه، یک لایه تهاجمی دورایستا با تسلیحات استندآف، شامل موشکهای بالستیک هواپرتاب «اسپارو» و بمبهای هدایتشونده «اسپایس»، برد عملیاتی نیروی هوایی را تا چندصد کیلومتر افزایش میدهد. پرتاب همزمان چندین نوع موشک از مسیرهای گوناگون، سامانههای S‑۳۰۰ و S‑۴۰۰ را تحت فشار اشباع قرار میدهد و با ترکیب آتش موشکی و پشتیبانی F‑35I، تسخیر نقاط استراتژیک همچون تأسیسات غنیسازی اورانیوم و سایتهای پدافندی را میسر میسازد. افزودن سوختگیری هوایی در ارتفاع بالا، نهتنها زمان ماندگاری در میدان نبرد را افزایش داده، بلکه امکان ایجاد حلقههای پشتیبانی هوایی مستمر را نیز بهوجود میآورد. بهگفته کارشناسان CSIS، این تئوری «عملیات چندمحوری همزمان» شانس نفوذ به اعماق فضای دفاعی ایران را در قیاس با ضربات نقطهای سنتی به صورت چشمگیری ارتقا داده است.
جنگ الکترونیکی و سایبری
جنگ الکترونیکی و سایبری رژیم صهیونیستی از زمان «عملیات Rising Lion» تاکتیکهای میدانی و مجازی را با هم آمیخته است تا پیش از شروع ضربات فیزیکی، عملاً خطوط دفاعی ایران را نابود کند. در گام اول، واحدهای «الکترونیک رزمی» با سیستمهایی مانند «Scorpius» ساخت IAI، سیگنالهای راداری S‑۳۰۰ و S‑۴۰۰ را هدف قرار داده و ضمن اشباع طیفهای فرکانسی متعدد، گیرندههای زمینی را به حالت «خواب مصنوعی» میبرند. این فرآیند چندمرحلهای شامل جَمر فعال، تزریق دادههای نادرست به سامانههای کنترل و ایجاد اختلالهای ناگهانی است؛ بهگونهای که حتی ایستگاههای پدافندی متحرک هم قادر به فعالسازی سریع نیستند.
در مرحله بعد، تیمهای سایبری موساد و «واحد ۸۲۰۰» ارتش رژیم از طریق نفوذ به شبکههای مدیریتی و مرکز دادههای پدافند هوایی، دستورات جعلی برای خروج رادارها از مدار یا تغییر مواضع آنتن را صادر میکنند؛ بدین ترتیب زمانی که جنگندههای F‑35I یا پهپادهای رزمی وارد محدوده شوند، هیچ اخطار یا هشدار موثری از سوی سیستمهای ایرانی ارسال نمیشود.
همزمان با تضعیف الکترونیکی، حملات سایبری گستردهای علیه شبکههای پشتیبانی ارتباطی فرامرزی انجام میگیرد؛ سرورهای داخلی جایگزین میشوند، گذرواژهی حسابکاربری root بهطور دورهای تغییر مییابد و ترافیک رمزنگاریشده با بهرهگیری از آسیبپذیریهای شناختهشده بهسرعت رهگیری میشود. تحلیلهای «Washington Institute» تأکید میکند که این نفوذها بهگونهای طراحی شدهاند که سامانههای پشتیبانی لجستیکی و مراکز فرماندهی بحران را از دسترس خارج کنند و مانع هماهنگی واکنش سریع ایران شوند.
در نهایت، شبکه هماهنگ «هیبرید» از حملات مجازی و الکترونیک، همراه با عملیاتهای پوششی محور پهپادی داخل خاک ایران، امکان نابودی یا غیرفعالسازی سامانههای دفاعی در عمق چندصد کیلومتری را بدون مواجهه مستقیم ایجاد میکند؛ تجربه اخیر نشان داد لایه اول پدافند ایران در برخی مناطق بیش از ۷۲ ساعت قادر به تبادل اطلاعات نبوده که هدف اولیه این جنگ دقیقاً شناسایی و فلجسازی بوده است. این مدل تاکتیکی-دیجیتالی، با ترکیب جَمر، نفوذ سایبری و پهپادهای انفجاری پنهان، چارچوبی جدید برای حملات دورایستا فراهم آورده که در تاریخ نبردهای میان رژیم صهیونیستی و ایران سابقه نداشته است.
حمایت و هماهنگی با ایالاتمتحده
در سطح راهبردی، انتقال رسمی رژیم صهیونیستی به حوزه عملیاتی «USCENTCOM» (فرماندهی مرکزی ایالاتمتحده) و تعامل تنگاتنگ با پنتاگون، دسترسی نیروهای هوایی و دریایی این رژیم را به امکانات لجستیکی و اطلاعاتی گستردهای فراهم کرده است. پس از این انتقال، جنگندههای F‑35I و دیگر یگانهای هوابُرد رژیم میتوانند از پایگاههای هوایی مشترک با آمریکا در منطقه، از جمله «بی‑۵۲» در قطر و ناوگان هواپیمابرهای حاضر در خلیج فارس، برای سوخترسانی هوایی و تجدید مهمات استفاده کنند؛ این در حالی است که پشتیبانی لجستیکی شامل قطعات یدکی و نیروی انسانی متخصص، تحت نظارت مشترک و در چارچوب تمرینهای مشترک تأمین میشود؛ امری که هزینههای عملیاتی را تا ۳۰ درصد کاهش داده و زمان واکنش را به حداقل میرساند.
جایگاه رژیم صهیونیستی در ساختار فرماندهی یکپارچه سنتکام، همکاری در تبادل هشدارهای موشکی و پدافندی را نیز تسهیل کرده است. با ادغام سیستمهای هشدار زودهنگام «Shared Early Warning» آمریکا و «Arrow» رژیم در مرکز فرماندهی مشترک، هر نوع پرتاب موشک یا پهپاد در منطقه بهسرعت شناسایی و مختصات آن در اختیار فرماندهان دو کشور قرار میگیرد. افزون بر این، گروههای کاری مهندسی و امنیت سایبری مشترک، پدافند سایبری شبکههای نظامی و تمرینهای هماهنگ مقابله با تهدیدات هستهای را بهطور مستمر برگزار میکنند. این همکاری ساختار پشتیبانی لجستیکی امن و شفاف را شکل داده که هرگونه اقدام تهاجمی را با چالشی دوجانبه مواجه میکند.
در سطح سیاسی–نظامی نیز، دفاتر «افسران منطقهای (FAO)» و نمایندگان مشترک در ستاد سنتکام، روابط فردی و تبادل اطلاعات میان فرماندهان عالیرتبه را تقویت کردهاند. این تعاملات شخصی، که از طریق سفرهای دورهای فرمانده سنتکام به تلآویو و حضور رایزنان نظامی در مقرهای مرکزی آمریکا انجام میشود، منجر به همسویی سریع و کمدردسر در تصمیمگیریهای راهبردی میگردد. نتیجه این همپیمانی، ایجاد یک شبکه امن لجستیکی و اطلاعاتی است که توان دفاعی–تهاجمی رژیم را در هر عملیات پیچیده و فرامحوری تا مرز اشباع ظرفیت میبرد و حریف را عملاً به واکنش محدود وادار میسازد.
عملیات ویژه و ضربه به فرماندهان کلیدی
یگانهای ویژه «سایرت ماتکال» و «شای (Shayetet ۱۳)» در قالب یک معماری مأموریتی یکپارچه، پیش از رگبار هوایی اصلی وارد عمل میشوند تا با نفوذ به عمق خطوط پدافندی و تجمعی ایران، ضربات کلیدی روانی و عملیاتی را اجرا کنند. بر اساس مطالعه «CSIS»، این دو واحد با استفاده از اطلاعات لحظهای مراکز فیوژن در تلآویو و واشینگتن، ابتدا از طریق تیمهای نفوذی کوچک (Fast‑Rope Insertion) به تأسیسات هدف رسوخ کرده و با نصب حسگرهای میدانی و ارسال مختصات دقیق به جنگندهها و پهپادها، ضربات همزمان را هماهنگ میسازند.
متدولوژی غالب این عملیاتها مبتنی بر «حمله عمقی همزمان» (Deep Joint Strike) است؛ یعنی همزمان با بمباران موشکی متمرکز، تیمهای نفوذی پیشرانده با پوشش پهپادی و الکترونیک رزمی، کلیدواژههای ارتباطی و نقاط تجمع فرماندهان را شناسایی و حذف میکنند. این رویکرد باعث میشود توان مدیریتی و پاسخدهی ایران در سطح عالی، نهتنها دچار ضعف لجستیکی شود، بلکه در سطح روانی نیز دچار هرجومرج تصمیمگیری گردد و واکنش هماهنگ ملی عملاً ناممکن شود.
بر حسب توصیه «CSIS» ادامه بهرهگیری از این ترکیب تاکتیکی ممکن است تا سالها اثربخشی راهبردی خود را حفظ کند؛ زیرا منحنی یادگیری و بازسازی عملیات ویژه در ایران بهدلیل پیچیدگیهای امنیتی و فرهنگی بسیار کند خواهد بود و بازدارندگی روانی ایجادشده میتواند پیششرط موفقیت ضربات بعدی را فراهم آورد.
منابع:
WSJ – Israel Targets Iranian Nuclear Scientists | RAND – Israel-Iran Conflict Q&A | CSIS – Iran and Military Balance in the Gulf | Business Insider – Israel’s F-35 Warplanes | Al Jazeera – Israel’s Intelligence Operations in Iran | Defense Info – F-35I Adir as Strategic Game-Changer | Business Insider – Israel’s F-35I Stealth Jet Capabilities | JNS – Iran’s Domestic Air Defense vs Israeli EW | Rasanah – Israel-Iran Escalation Analysis | Washington Post – Mossad’s Iran Operations | BESA Center – Israel’s Move to USCENTCOM | Algemeiner – Strategic Shift to USCENTCOM | GovInfo – U.S. Congressional Hearing on Iran | CSIS – Rising Lion Report on Iran | CSIS – Israeli Strike on Iran Explained | Global Defense Corp – Israeli Raid on Syrian Chemical Site
دیدگاه